
قسمت دوم از داستان
بعد یک لباس مشکی استین بلند با یک شلوار مشکی پوشیدم. یک دفعه صدای زنگ خونه اومد درو باز کردم
ماری بود🥺 ■سلام ماری😭 ✔سلام میراندا 😭 (بعد ۲ساعت گریه کردن ) ✔ من میرم صورتمو بشورم ■ باش ✔ میراندا جونم تو گریه کنی که مادرت بر نمیگرده پاشو عزیزم صورتتو بشور . ■باش ماری ( ساعت ۱۱ شب) ✔میراندا گشنمه 😫■ چی میخوری ؟✔ پیتزا_ پیراشکی_ همبرگر _ هات داگ و... ■ وایسا منکه هیچکدوم اینارو ندارم ✔ اوکی پس بیا برو کنار تا خودم یک غذای خوشمزه درست کنم😋 ■ باشه ( بعد ۳۰ دقیقه ) ✔ خب بیا بشین غذا رو اوردم ■ وات ؟؟؟؟؟ این چه غذایه ؟؟؟؟✔ تخم مرغ به سبک ماری😌 ■ 😐 ✔ بیا بخور که سرد میشه ■ اومدم .
( صبح روز بعد ساعت ۹ ) میراندا : یک پیرهن مشکی پوشیدم با کفش های مشکی 🖤 . موهام رو باز گذاشتم گوشیم رو گذاشتم تو کیفم از اتاق رفتم بیرون ماری هم اماده شده بود پدر و مادر ماری هم اومده بودن.

لباس میراندا در مراسم 👆🏻🖤
( در مراسم) تومراسم انقدر گریه کردم که منو بردن بیمارستان سرم وصلم کردن . سَرَم داشت میترکید خیلی درد داشت که وقتی سرم زدم خوب شد. ماری :عزیزم بهتری؟ میراندا : اره گلم . آیرین : میراندا جان دخترم رفتیم خونه اسباب هاتو جمع کن با ما بیا ژاپن اینجا تنهایی . میراندا : نه ممنونم من اینجا می مونم . ماری : میراندا جان تو مثل خواهرم میمونی بیا ژاپن اینجا تنهایی . مین هیوک : بفرمایید ابمیوه 🧃 میراندا: ممنونم. ماری : میسی بابایی . آیرین : ممنون عزیزم . مین هیوک: خواهش میکنم( بعد از خوردن ابمیوه🧃 ) ماری : میای میراندا 🥺؟ میراندا : اره 👌🏻 ماری : جیییغ اخجووون 😃💃🏻 بیا بغلم . میراندا: ماری جون خفم کردی ولم کن 🤣 ماری :بااشه😅
( در خانه) ماری : ماندا بیا این کفش کیوتا تو فراموش کردی 😄 میراندا : وات؟؟؟؟ ماندا؟؟؟ ماری : یس اسمتو خلاصه کردم 😌 میراندا: خیلی ممنون😐 حالا کفشارو بده 🐳 ماری : اوکی بیا🌈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)