
امیدوارم خوشتون بیاد 😁
مرینت : لیدی باگ را گذاشتم کنار و به سمت کمد لباس هایم رفتم در کمد را باز کردم به همه ی لباس ها نگاه کردم ولی نمی دانستم که چه لباسی بپوشم تصمیم گرفتم دامنی به رنگ مشکی رنگ که تا زیر زانو هایم بود و لباسی آستین بلند به رنگ قرمز تنم کنم ، رفتم و روی صندلی میز آرایش نشستم یکم فکر کردم که موهایم را چه مدلی ببندم 🤔 که فهمیدم بایدم موهایم را دم اسبی ببندم ( مو های مرینت تا کمرش است ) موهایم را که بستم کیف مدرسه ام را برداشتم که یادم افتاد هنوز لیدی باگ را برداشتم می روم سمت تخت و لیدی باگ را از روی تخت برمیداریم
و می گذارم داخل کیف مدرسه ام که چشمم به ساعت بر می خورد تا دیدم که ساعت چنده سریع به سمت در دویدم دیرم شده بود باید سریع بروم به مدرسه تا خواستم از در بروم بیرون مادرم گفت کجا گفتم مامان دارم می روم به مدرسه که گفت باشه این کروسان رو بگیر توی راه بخور گفتم مرسی مامان و کروسان را از دستش گرفتم و سریع در را باز کردم و از در خارج شدم و تا مدرسه دویدم تا از در مدرسه رد شدم وایسادم و نفس نفس زدم که آلیا آمد جلوم و گفت سلام مرینت گفتم سلام آلیا آلیا گفت دختر قبل از اینکه زنگ کلاس بخوره چطوره که مبارزه کنیم و فرفره اش را نشانم داد منم گفت چرا که نه و لیدی باگ را از کوله ام در آوردم
با آلیا به زمین مبارزه رفتیم هر دو آمده شدیم و بعد گفتیم سه دو یک رحاش کن و لیدی باگ با سرعت دور زمین داشت می چرخید ولی ریناروژ رفت و مرکز را گرفت گفتم لیدی باگ گردونه ی خوش شانسی انفجارش کن لیدی باگ به سمت ریناروژ رفت که آلیا گفت گردونه ی خوش شانست هیچ فایده ای ندارد و گفت سراب و تا لیدی باگ به ریناروژ یک ضربه زد انفجار شد یک دفعه تعجب کردم که آلیا گفت مبارزه ی خوبی بود و فرفره ام را برداشت و سرهمش کردم بهم داد یک لبخند روی لبان نشست گفتم بازی خوبی بود آلیا که
که زنگ کلاس خورد منو آلیا با سرعت به سمت کلاس رفتیم و تا وارد شدیم بدون اینکه در را ببندیم رفتیم و سر جاهامون نشستیم ، همان لحظه معلم وارد کلاس شد و شروع کرد به درس دادن
امیدوارم خوشتون آمده باشه 🙂
کامنت یادتون نره 😉
😁😁😁😁😁
چالش داریم برو نتیجه 😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ملسی. فالویی بفالو
عالییی
مرسی آجی 😁
عالی بود چالش هردو😁
مرسی که چالش را انجام دادی 😁
عالی بود ج چ: معلومه مرینت
مرسی که چالش را انجام دادی 😁