
سلااااام زندگی من با تو ۲ قسمت ۵

شروع: یه نگاهی به جایی که لیدی باگ بود کردم باورم نمیشد مرینت جای لیدی باگ بود یهو همون لحظه های که دیروز از یاد بردم اومد جلوی چشمم اره مرینت اره مرینت لیدی باگه مرینت : فهمیدم الیا راست میگفته که ادرین شبیه کت هست که نه شبیه نیست اون واقعا کت نوار هست بعد همه لحظه های که دیروز از یاد بردم اومد جلوی چشمم اره الان یادم اومد همه بچه ها با دهن باز داشتند به ما نگاه میکردند بعد الیا گفت خب خب اگه گفتین وقت چی هست همه باهم گفتیم وقت پارتی هست همه گفتیم اره
همه گفتیم اره و بعد پارتی رو شروع کردیم خب بعد از پارتی من و ادرین تو کل پارتی باهم بودیم و بیشتر ع.ا.ش.ق. هم شدیم چند روز بعد تصمیم گرفتیم که بریم به چین درحال بستن چمدون هما بودم که تیکی اومد و گفت که دیرت نشه و یه نگاه به ساعت انداختم گفتم نگران نباش الان چند دقیقه دیگه ادرین میرسه رفتم تو حال که مامانم و بابام رو بغل کردم و گفتم تا یه ماه دیگه میام

گفتم نگران نباش الان چند دقیقه دیگه ادرین میرسه رفتم تو حال که مامانم و بابام رو بغل کردم و گفتم تا یه ماه دیگه میام گفتن خوش بگذره و منو بدرقه کردند رفتم پایین دیدم گابریل و املی و ادرین کنار هم ایستادن گفتم سلام املی گفت سلام عروس گلم چطور یکم خجالت کشیدم و گفتم ممنون شما چطور هستید گفت تا تو باشی خوبم بعد مارو تا هواپیما شخصی رسوندن و خودشون برگشتن ما هم تو مسیر چند ساعت گیم بازی کردیم چند ساعت هم خوابیدیم ( عکس اسلاید) و چند ساعت هم فیلم دیدیم
وقتی رسیدیم داییم اومد و مارو با خودش برد خونش و تو راه هم کلی حرف زدیم بعد درو که باز کرد فی اومد و گفت سورپرایز گفتم سلام خوبی دلم برات تنگ شده و این حرفها بعد از استراحت با فی در مورد موضوعی که براش به چین اومدیم حرف زدیم گفت که کمکمون میکنه (راستی شاید جالب باشه بدونین که فی خونه ی دایی مرینت چیکار میکنه خب بعد از اینکه مرینت برگشت پاریس دایی مرینت دلش برای فی سوخت و گفت که میتونه توی خونش بمونه و مثل دختر نداشتش باشه و یک کار داخله رستورانش براش جور کنه ) خب بریم ادامه داستان: مرینت به فی گفت که میخواد میراکلس های گمشده رو پیدا کنند برای همین اومد به چین که از فی کمک بگیره ...
ببخشید اگه کم بود

باییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
عععععععععععععععععععععععععرررررررررررررررررررررررررررر 😆😆 عالیهههه