
ببخشید اینم دیر شد چند روز نت نداشتم آخه مامانم برایم 7 گیگ اینترنت گرفت یک روزه تمام کردم پشمام 😳😳😳
از زبان آدرین : چرا مرینت امروز نیامد مدرسه یعنی بهانه آورده یا واقعا مریض شده خیلی نگرانشم نکنه واقعا برایش اتفاقی افتاده باشه باید برم دیدنش ولی اون گفت نرم آه خدا حالا چیکار کنم پلگ : آدرین من حس خیلی بدی دارم بهتره بری به دیدن مرینت آدرین : برای اولین بار پلگ یک جمله گفت تویش کممبر نبود واقعا عجیبه پلگ پنجه ها بیرون و تبدیل شدم به کت نوار و رفتم سمت خانه مرینت کت نوار : رسیدم خانه مرینت به پنجره زدم اما مرینت جواب نداد از روی بالکن رفتم داخل اتاقش اما توی اتاقش هم نبود خیلی نگران شدم نمیداستم باید چیکار کنم اما بعد به فکرم رسید که اون خیلی قوی تر از منه
امکان نداره کسی به این راحتیا بتوانه بهش صدمه بزنه ولی اون کسی هم که من اونشب دیدم داشت با مرینت میجنگید هم خیلی قوی بود نکنه واقعا برایش اتفاقی افتاده باشه اینطوری من حتما سکته میکنم باید حتما پیدایش کنم اما چطوری؟ برای همین با لیدی باگ تماس گرفتم اما جواب نداد برایش یک پیغام گذاشتم که هر وقت خواند بیاد کمکم ولی اگه یک وقت لیدی هم صدمه ببینه من چیکار کنم نباید پایش را به این قضیه باز میکردم اما اول بهتره مرینت را پیدا کنم داشتم ازخانه خارج شدم و یک نگاه به دور و اطراف انداختم اما چیزی ندیدم چوبم و انداختم برم که چشمم
به یک چیزی خورد که انگار روی زمین افتاده بود ( به خاطر اینه که چشم های کت دید در شب داره اگه یادتون باشه توی قسمت هوای طوفانی) رفتم یک نگاه بندازم ببینم چیه متوجه شدم یک آدمه سریع رفتم طرفش تا بفهمم کیه روی زمین افتاده بود و بارون میامد و اطرافش پر از آی خون آلود بود فکرکردم تا حالا حتما با این وضعیت مرده صورتش روبه آسفالت بود رویش را برگرداندم و و دیدم ا ا او اون مرینته 😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱 یک مدت توی شک بودم و مثل چوب خشک شده بودم نمیتوانستم نفس بکشم همین که به خودم اومدم
سریع نبضش را چک کردم وااایییی باورم نمیشه خداروشکر هنوز زنده است اما وضعیتش خیلی وخیمه بدون معطلی بغلش کردم و رفتم سمت بیمارستان و فقط اشک بود که از چشمم سرازیر میشد اما وسط این بارون شدید معلوم نمیشد 😑😐 ناشناس : نویسنده وسط جای احساسی بودیم ها نا سلامتی نویسنده :اوکی 👍 کت نوار : همیطور که داشتم گریه میکردم و به سمت بیمارستان مدام با خودم میگفتم مرینت لطفا نمیر دوام بیار نمیزارم اینطوری من را رها کنی لطفا مرینت فکر کردی میزارم همینطوری من را قال بزرای و بری 😭😭😭😭😭😭😭😭 رسیدم بیمارستان همینطوری که اشک از صورتم میامد
دکتر را صدا میزدم دکتر : اینجا چه خبره کی انقدر سر و صدا میکنه اینجا بیمارستانه نا سلامتی و از اتاقم اومدم بیرون تا ببینم کیه یک دفعه کت نوار قهرمان شهر را دیدم که فقط گریه میکرد و یک دختر هم توی بغلش بود سریع رفتم جلو و پرسیدم آقای کت اتفاقی افتاده کت نوار : دکتر خواهش میکنم خواهش میکنم نجاتش بدید نجاتش بدید ( باگریه) دکتر : بدون هیچ حرف دیگه پرستار را صدا زدم اون دختر را بردن آی سی یو سریع چند تا پاکت خون بهش تزریق کردم و زخمش را بخیه زدیم من از اتاق اومدم بیرون همین که اومدم بیرون کت نوار پرید جلویم و گفت دکتر حالش چطوره خوب میشه
بگید که خوب میشه لطفا نتواستم بهش بگم به احتمال زیاد میمیره و شانس زنده ماندنش خیلی خیلی کمه برای همین گفتم آره حالش فعلا خوبه اما باید سریع عمل بشه کت نوار : خب پس چرا منتظرید زود تر عملش کنید هر کاری لازمه برای خوب شدنش انجام بدید پولش هم اصلا مهم نیست دکتر : مسئله این نیست برای عمل باید یکی از اقوام درجه یکش اجازه بده مثلا مادر، پدر، خداهر، یا شوهر کت نوار : این را که گفت ترسیدم تا برم پدر و مادرش را بیارم برای عمل دیر بشه برای همین هم سریع گفتم من شوهرشم 😱😱😱😍😍😍😱😱😱😱😱😱😱
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من جوابتو تو مسابقه ادیت دادم
تا هشت شهریور تمدیدشد
ممنون ولی بازم گذشت
اره یکی دیگه میزارم بهت خبر میدم
یا خدا هیجانی شد منتظر پارت بعد هستم
مرینت بفهمه کت گفته من شوهرش میفته به جونش
نویسنده به داد کت برسه
😄😄😄😆😆😜😜😜
ای گفتی
عالی بود ☆
ممنون
عالی بود گربه قشنگ گند زد من شوهرشم حالا تو کل شهر زن گربه سیاه مرینت دوپنچنگ
ارهههههههههههههه
😍 😍 راست گفتی