
اومدم با پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد لتیک و کامنت فراموش نشه
استاد فو رفت و معجزه گر روباه رو برداشت و تبدیل شد یک رویا ساخت که یک مرد افتاده رو زمین و دستش شکسته مرینت و مادر پدرش داشتن رد میشدن وقتی چشم مرینت به اون مرده خورد رفت تا کمکش کنه تا اومد بلندش کنه ببرتش بیمارستان رویا نابود شد مرینت و تمام کسانی که اونجا بودن خیلی تعجب کردن مرینت هم داشت تو راه به همین فکر میکرد رفت سمت دیگه شهر جایی که ادرین داشت می دوید به سمت مدرسه که استاد فو یک رویای دیگه ساخت و رویایی که استاد فو ساخت یک پیر زن بود عینکش رو گم کرده تمام مردم داشتن از کنارش رد میشدن و توجه نمیکردم ولی ادرین رفت و بهش کمک کرد تا اومد عینک رو بهش بده رویا از بین رفت(یک موضوع اینکه اگه رویا ها رو لمس کنی از بین میرن) ......
مرینت رسید به مدرسه و اولین کاری که کرد رفت دفتر مدیر و مادر پدرش هم همراه اش بودن از مدیر پرسید دلیل پنج نمره منفی چیه مدیر هم چون حرفی نداشت پنج نمره مرینت رو برگردوند ...... مدیر خیلی ناراحت بود که ابروش رفته سمت دیگه شهر گابریل حس غمگینی و ناراحتی مدیر مدرسه رو جس کرد و رفت تو زیر زمین و تبدیل شد یک اکوما به سمت مدیر فرستاد اکوما رفت توی خودکاری که دستش بود ارباب شرارت همون حرف های همیشگی رو بهش زد و بهش قدرتی رو داد که بتونه حافظه تمام مردم شهر رو پاک کنه
چند دقیقه قبل از شرور شدن مدیر مدرسه زنگ مدرسه خورد و بچه ها به سمت خونه هاشون رفتن وقتی مرینت و ادرین به خونه رسیدن تلوزیون رو روشن کردن تا ببینن چه اتفاقاتی افتاده که یک دفعه دیدن گوینده خبر داره میگه یک نفر با قدرت های فرا انسانی به ما حمله کردع و حافظه هرکی رو که ببینه پاک میکنه در همین زمان بود که چشم مرینت و ادرین به جعبه هایی که روی میزشون بود افتاد در حهله رو باز کردن که یک دفعه یک چیزی اومد از جعبه بیرون و دور اونها چرخید مرینت جیغ زد و داشت میرفت پایین که تیکی اومد گغت مرینت نرو و از من نترس (تیکی اسم کوامی مرینت است که اون رو به کفشدوزک تبدیل میکنه) مرینت گغت تو چی هستی تیکی گفت یک کوامی مرینت پرسید تو اسم منو از کجا میدونی تیکی گفت من همه چیز رو میدونم و پاریس به تو نیاز داره و همهو فقط تویی که میتونی اون شرور رو نجات بدی و همه چیز رو به مرینت توضیح داد و مرینت کلمه تبدیل یعنی (تیکی دختر کفشدوزکی اماده) رو گفت و تبپیل شد حالا بریم سمت ادرین ادربگین تا در جعبه رو باز کرد کواکی اش به شکل یک نور دور اش چرخید و گفت سلام ادرین ادرین گفت تو چی هستی و اسم منو از کجذ میدونی پلگ جواب داد من یک کوامی هستم و من همه چیز رو میدونم تمام کوامی های ک قدرت دارن مثلا تو قدرت نابود کردن رو داری و فقط میتونی یک بار ازش استفاده کنی و لیدی باگ هم قدرت خنصی کردن شرارت رو داره و بعد از اینکه کوامی رو از شعی که توش کوامی هست در اوردید لیپی باگ باید اون رو بگیره و..... بعد ادرین کلمه تبدیل رو گفت یعنی (پلگ پنجه ها بیرون) و تبدیل شد (پلگ کوامی ادرین است که اون رو کت نویر میکنه) ......
حافظه پا کن داشت حافظه تمام شهر رو پاک میکرد که یک دفعه دید لیدی باگ با یویو اش دست و پای حافظه پاک کن رو بسته(لیدی باگ همون مرینت است) در هوون لحظه کت نویر وارد میشود و تا چشمش به لیدی باگ میوفته عاشقش میشه و میگه اسن شما چیه بانوی زیبا لیدی باگ هم میگه مسخره بازی در نیار بیا شیع ای که اکوما توش هست رو با پنجه برنده نابود کن و من اکوما رو بگیرم بعد حرف میزنیم کت نویر هم گفت چشم بانوی من لیدی باگ یک سنگ تو دست حافظه پا کن پیدا کردن گفت با پنجه برنده نابودش کن کت نویر هم گفت مطمعنی اکوما تو اون شیع است چون من پنحه برنده ام رو فقط یک بار میتونم استفاده کنم لیدی باگ هم گفت اره مطمعنم و کت نویر با پنجه برنده نابودش کرد ولی اکومایی ندید کت نویر گفت پس اکوما کو لیدی باگ گفت حتما یک جای دیگه است لیدی باگ از گردونه شانس اش استفاده کرد و یک خودکار به دست اورد کت نویر هم گفت حتما باید باهاش یک یادگاری بنویسیم مرینت به دور رو بری یک نگاه انداخت ولی چیزی ندید وای کت نویر یک خودکار دید کنار گوش اش است و گفت بانوی من این خودکار رو بشکون لیدی باگ هم خودکار رو شکوند و اکوما ازش اومد بیرون و لیدی باگ اکوما رو گرفت لیدی باگ فکر کرد حتما گردونه هرچی بده اکوما تو همونه .......
لیدی باگ داشت میرفت که کت نویر گفت چیزی فراموش نکردی لیدی باگ هم پرسید چی کت نویر گفت مفشدوزک معجزه اسا رو میگم لیدی باگ یک دفعه یادش اومد و خودکار رو پرت کرد بالا و گفت کفشدوزک معجزع اسا و همه خرابی ها درست شد و حافظه تمام مردم برگشت از کت نویر تشکر کرد و رفت کت نویر اومد بگه نرو ولی دیر شد و تو دلش گفت قالم گذاشت رفت و مدیر مدرسه رو به مدرسه برگردوند لیدی باگ و کت نویر رفتن یک گوشه و به حالت عادی برگشتن و با خوشحالی به سمت خونه برگشتن ........
تمام شهر از دیدن دو ابر قهرمان هم تعجب کرده بودن هم خوشحال بودن و فهمیده بودن که حافظه پاکن یک ابر انسان نست و فقط توسط یک نفر شرور شده ......................................... امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه تا پارت بعدی بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بی نهایت عالی🥰😍💕