خب پارت 10 گذارش خورد و حذف شد جان من دیگه 11 و گذارش نکنید و اینکه پارت 10 دیگه اپلود نمیشه چون متنشو یادم رفته و اینکه میخوام برای کسایی داستانمو دنبال میکنن اسم بزارم😐😂ارمی السلطنه
از «سانسور اسلامی 😑»کوک بلند شدم و به سمت خونه حرکت کردم کوک هم پشت سرم می اومد بلاخره رسیدم خونه پشت سرم و نگاه کردم کوک از دور بهم خیره شده بود نگاهم دوباره سمت در دادم وارد خونه شدم دیدم مادر و پدرم با عصبانیت منتظر من هستن تا وارد خونه شدم پدر بلند شد و شروع کرد به فریاد زدن«دختره خیره سر چه غلطی میکنی ابروی خاندان مارو لکه دار نکن میدونی چقدر با این کار احمقانه ای که کردی.... »سکوت کرد و با خشم دستش و اورد بالا از ترس چشمام و بستم ته یونگ پرید و دست پدر و گرفت و نذاشت بهم سیلی بزنه ، به زانو افتادم و شروع کردم به گریه کردم همرا با گریه میگفتم تقصیر من نبود من کاری نکردم من فقط کنار دریاچه ایستاده بودم همس تقصیر ولیعهد بود وگریم شدت گرفت. «دختره ی عوضی از جلوی چشمام گمشو فقط نبینمتتتتتت»تهیونگ اومد کمکم و بلندم کرد (عزیزان تهیونگ برادرشه و از نظر شرعی هیچ مشکلی نداره گزارش نکنید 😑💔) رفتیم توی اتاق تهیونگ سرم و روی پتوش گزاشتم و اروم گریه میکردم اونم شونه هام و ماساژ میداد
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
خیلی خوفه😁
خیلی ممنون مادمازل میشه از فصل جدیدش هم حمایت کنی؟
عالی بود عالی پارت بد رو زود زود بزا
نوشتم رف واسه برسی
عالی بود عزیزم عالی
فقط بلایی سر تهیانگ و کوک نیار 😢
هیچی نمیتونم بگم چون اسپویل میشه