فصل اول قسمت سوم . نام رمان:#زندگی_پرماجرا
+یعنی اون کیه؟ چرا من دیگه قدرتامو ندارم؟ اون خیلی مهربون به نظر میرسه! شاید رئیس قدرتامو گرفته!؟( رئیس قبلیشو میگه)اما مگه همچین چیزی امکان داره ؟ و.........
•سوال های زیادی تو سر هانا بود و بجز اون ترس زیادی هم داشت غذایی که رو میز کنارش بود رو برداشت و خورد اون خیلی بیشتر ذهنش درگیر شد چون فکر نمیکرد کسی در باره ی اینکه اون گیاه خواره خبر داشته باشه( •کل غذا گیاهی بود😐🍃) بعد خوردن غذا دارو رو هم خورد و خوابید وقتی بیدار شد نزدیکای غروب بود دلش خیلی درد میکرد و باید میرف 🚾😬 ( با استیکر گفتم دیگه دلیل خواستی نداره 😐✌)•از اتاق رفت بیرون وقتی در اتاق رو باز کرد با یه صحنه ی خیلی زیبا از اون کلبه مواجه شد........
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
و توی اسلاید های بعد هم گاهی میاد که این میتونه باعث خستگیه خواننده بشه که اگه اصلاح بشه به نظرم داستانت میتونه خواننده های خوبی پیدا کنه ولی در کل خیلی خوب بود :)♥️
ببخشید خیلی حرف زدم
جواب سوال هم به نظرم در مورد اینکه چرا اومده اینجا یا همچین چیزایی حرف میزنه یا بابت بحثی که پیش اومد و ازش خجالت میکشه عذر خواهی میکنه
ممنون که نظر دادی گلم حتما تو تست های بعدی اصلاحش میکنم😘❤
ممنونننن❤️
یه سوال ، پارت ها رو هر چند وقت یه بار میزاری ؟
خب اگه بخوام نظر خودم رو بگم داستانت ایده ی خوبی داره ولی یه سری چیز هاش حداقل برای من یکم مبهمه مثلا توی داستان گفتی که وقتی سه سالش بوده به زمان آدما میندازنش تو آب و الان داره زمان نه سالگیش رو نشون میده و من متوجه نشدم که تو این شش سال چیشد چطوری نجات پیدا کرد یا اینکه به نظرم ورود سوفیا ورود خوبی بود اما به عقیده ی من یه حالت ناگهانی داشت ، یهویی اومد و بعد بلافاصله با هانا صمیمی شد و این رو خیلی خوب متوجه نشدم اما کلیت داستان واضحه ، توی بعضی اسلاید ها جمله ها هی تکرار میشه
خب همونطور که گفته شده هانا 50 سالشه ولی جستش مثل یک انسان 3 ساله هستش و وقتی سوفیا هانا رو تبدیل میکنه سنش رو از 50 به 9 سال تغییر میده😄😙
آهان ، خیلی ممنون =]♡♡