هلووو گایز 𝓟 صحبت میکنه🤗میدونم دلتون واسم تنگ شده بود(خودشیفته هم خودتی😗)جونم براتون به که این مدت یک گرفتار بودیم و نتونستیم سر بزنیم به تستچی الانم برگشتم و امیدوارم که از بقیه داستان لذت ببرید😺 مخلصه شما امضا:𝓟𝓪𝓭𝓲𝓭𝓮𝓱
انچه گذشت: میدونستم واقعیت و بهم میگه. وی چشای منتظرم و دید. یه نفس عمیق کشیدم و گفت همه چی از یه هفته پیش شروع شد....من و یه مکث کرد که صدای تیر اندازی اومد از صدا های زمختشون معلوم بود PSG1 وDragunov SVD هستن و حدودا پنج یا شش تا از هر دو نوع این اسلحه کل بخش و گرفته بود بچه ها با نگرانی هم و نگاه کردن و فوری رفتن بیرون نتونستم چیزی بگم منم رفتم بیرون که به محض اینکه پامو بیرون گذاشتم یه گلوله به سمت جین شلیک شد و اگه جلوش گرفته نمیشد به مغزش برخورد میکرد......to be continued
فورا موقعیت از نظر گرفتم فقط یه راه برام باقی مونده بود.چشام و بستم و گفتم:اتمام
پلکام و که بلند کردم......همه چیز از حرکت وایساده بود
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
خیلییییییی دوس دارم داستانتو پارت بعدی رو بزار تروخدا
ببین من لایک کردم اما خیلی میکشع به۲۰برسه
من واقعا داستانت رو خیلی دوس دارم💗💗💗💗