
...........
#پارت13 مرگ خفته ♡♡♡ ایمان گوشیو از دستم کشید: +بدش من •نمیدم +با توام،گوشیمو بده.. ایمان گوشیمو پرت کرد کنار مبل رو ... 2ماه بعد #نیکا: از خواب بیدار شدم مثل همیشه متین نبود و رفته بود سرکار... دل درد شدیدی داشتم در حدی که وقتی میخواستم راه برم باید خم میشدم... رفتم دستشویی و کارای مربوطرو کردم بعدشم رفتم تو اشپز خونه تا یچیزی بخورم.. ی لقمه نون و پنیر که خوردم دیگه نتونستم بخورم. رفتم تا اماده بشمو برم دکتر ..... 30 دقیقه بعد (مطب دکتر) منشی نوبت بهم داد منم تا نوبتم بشه نشستم خداراشکر شلوغ نبود و سریع نوبتم شد در اتاق دکتر رو زدم دکتر: بفرمایید
+سلام خسته نباشید دکتر: سلام، ممنون مشکلتون چیه؟ +خانم دکتر از صبح که از خواب پاشدم دل درد شدیدی دارم حتی نتونستم چیزی بخورم دکتر: احتمالا ویروس یا مصمومیته +شاید دکتر معاینم کرد دکتر: ی ازمایش با ی سری دارو مینویسم ازمایش رو همین الان بدید و دارو هارو هم بگیرید و سر موقع بخورید +چشم دکتر: فقط به احتمال زیاد ازمایش رو فردا باید بری بگیری وقتی گرفتی بیا پیش خودم تا ببینم مشکلت چیه +چشم دکتر: کارتون تموم شد میتونید برید +ممنون خدانگهدار دکتر: به سلامت ..... 1 ساعت بعد رفتم ازمایش دادم و همونطور که دکتر گفته بود گفتن فردا برم بگیرم... بعدشم رفتم دارو هامو گرفتمو حرکت کردم سمت خونه .... 20 مین بعد تا رفتم تو خونه تلفن زنگ زد +ااالـو *سلام عشقم خوبی؟ +سلام ممنون تو خوبی *خوبم چرا انقدر بی حالی +دلم درد میکنه!! *چی شده؟ متین اذیتت کرده؟ +نه صبح که بیدار شدم درد میکرد *نکنه داری ب...
+دیانا بس کن چرند پرند گفتن رو دکتر گفت یا ویروس یا مصمومیت دارو هم داد بخورم خوب... (ی لحظه احساس کردم حالم داره بهم میخوره) دیانا من برم خدافظ... منتظر جواب دیانا نموندمو بدو بدو رفتم سمت دستشویی... تا رفتم تو حالم بهم خورد به احتمال زیاد مصمومیته غذایی معلوم نیست تو این مواد غذایی چی میریزن که ادم همش مریض میشه دست و صورتمو شستم و رفت بیرون ی قرص که هر به 6 ساعت بود رو خوردم و رفتم خوابیدم تا بهتر شم ..... 2ساعت بعد با داد یکی از خواب بیدار شدم بعله حدسم درست بود این دادو بیدا ها مال کسی جز متین نبود عادتش بود تا پاشو تو خونه میزاشت دعوا هاش شروع میشد منم که پوستم کلفت شده بود و اهمیت نمیدادم ولی الان فرق میکرد تو دل خواب بودم که بیدار شدم واسه همین داشتم میلرزیدم... فقط کم مونده بود سکته کنم یکم شعور نداره که اول خونرو نگاه کنه بعد دادو بیداد کنه یهو اومد تـو اتاق -کر شدی این همه صدات کردم جواب نمیدی یا نکنه لال شدی نمیتونی جواب بدی +یکم شعور داشتی خوب بود نمیدونم موقعی که شعورو تقسیم میکردم جنابالی کجا بودی -رو مخ من نرو که عصاب ندارم +خوب واسه دوستو رفیقات عصاب داری ولی به ما که میرسع بی اعصاب میشی اگر شما میومدی تو اتاق رو ی نگاه میکردی خواب بودم -خوب حالا که بیدار شدی پاشو ی چیز بساز بخوریم +من دلم درد میکنه زنگ بزن برا خودت ی چیزی سفارش بده -پاشو، پاشو خودتو به موش مردگی نزن +متین یکم درک کن من دلم درد میکنه -پاشو ببینم هی برا من ادا در نیار بلاخره بعد ی کلنجار رفتن طولانی به متین و به اصرار متین تصمیم گرفتم سوپ درست کنم تا هم برای خودم خوب باشه هم متین هی حرف نزنه تا من سوپ رو درست کنم متین رفت بخوابه گفت وقتی بیدار میشه باید غذا آماده شده باشه نمیدونم به کی رفته عمو و زن عموم(مامان، بابای متین) که اینجوری نیستن 😬 .... 2 ساعت بعد به به چه بویی راه انداختم: +متین ، متین با تو ام غذاحاضر شد بیدار شو -ههیم، الان میام بده ببینم چه کردی ، اشپزیت خوبه یا نه +متین داری چرت و پرت میگی باز 🤨 ما نزدیک 3 ماه شده که ازدواج کردیم بعد میگی ببینم آشپزیت خوبه یا نه 🤐 -والا هر غذایی جلومون گذاشتی بد بوده +خیلی پرویی والا اگر من بد غذا میسازم چرا بهت گفتم زنگ بزن غذا بیارن گفتی نه الا ولا باید خودت غذا بسازی اصلا اگر تا الان بد میسازم چرا میخوری؟ -باشه حالا منو نخور +نخورده داری تموم میشی -😒 +متین -هیمم +یه چیزی بگم؟ -نه +ممتییین -خوب بگو +تو نمی خوای اخلاقت رو یکم تغییر بدی -مگه اخلاق من چشع؟ -بگو چش نیست فقط هر روز ی دعوا راه میندازی -اگر تو رو مخ من نری من اینجوری نیستم برعکس خیلیم مهربونم +حالا من مقصر شدم؟ چطور تا به مامان بابات، یا مامان بابام میرسی بلدی چجوری دلبری کنی!! ولی اندازه یه ثانیه بلد نیستی به من ک سه ماهه زنتم توجه کنی قاشقو انداخت تو ظرف: -اه، بس کن نیکا، حال منو به گند نکش.. همین حرفای تکراریو بلدی دیگه.... ادامه دارد.... خماری=سیلاااام✌😁
خدافس
چرا هنوز اینجایی 😐💔🔥
باییییییی😡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
نکنه ح*ا*م*ل*س چون اونجایی که گفتی ایمان گوشیو پرت کرد و بعد دیگه منحرف شد فکرم
نه