
سلاااااااااممممممممم هيچي ديگه بريد بخونيد:) و گومن كه دير شد:):-:
لوكاس= بعد يه كتك كاري حسابي پاتريشيا بهم گفت برگردم منم بدون هيچ حرفي برگشتم . وقتي رسيدم مستقيم رفتم اتاق ميا اما اونجا نبود😶 كه يهو صداي شكسته شدن چوب اومد رفتم بيرون و ديدم در اتاق پاتريشيا شكسته 😶 بدو بدو رفتم تو اتاق و ديدم ميا داره پوشه رو باز ميكنه داد زدم : نههههههه😨 ميا انگار كه ترسيده باشه پوشه رو انداخت و منو با وحشت نگاه كرد من: مگه نگفتم همونجا تو اتاق بمون؟😡 ميا: ا..ا..اما....😰 من: اما و ولي نداريم 😡 بازوي ميا رو كشيدم و بردمش تو اتاقش و درو بستم . اعصابم داغون بود براي همين چندتا كتاب كه رو ميز بود كنار پنجره بود رو انداختم زمين😡 ميا: ل..لو.... خيلي عوض شدي😕 من كه تازه فهميده بودم چيكار كردم گفتم : م... متاسفم. 😔 نميخواستم ناراحتت كنم. 😕 ميا: چي باعث شده اينجوري بشي؟؟🙁 من: شك.....نجه 🙂💔 ميا كه كاملا معلوم بود هم وحشت كرده و هم متعجبه نشست رو تخت و به زمين زل زد رفتم كنارش نشستم و گفتم : هي... لازم نيست بترسي. نميزارم پاتريشيا بلايي سرت بياره🙂 ميا نگام كرد و گفت: من نترسيدم... فقط... بخاطر تو ناراحتم. 🥺 چرا .... من: بخاطر اينكه از دستوراش اطاعت كنم🙂💔
ميا= وقتي لوكاس رو نگاه كردم ديدم يه لبخند غمگين زده و رو به روش رو نگاه ميكنه🙂💔 تازه متوجه زخم عميقي كنار گوشش شدم🙁 گفتم : اين چيه؟؟🤨 لو: امممم..... يه دعواي كوچولو بود 😁😰 من: كه يه دعواي كوچولو بود اره؟🤨🔪 لو: اره😁 من: درد.😑 بلايي كه سر كله قرمزم نياوردي؟؟😡🔪 لو: خب ميخواستم بزنمش ولي بيشتر اون منو زد😒 من يه خنده ريزي كردم : 😹خيلي خب باشه ببخشيد😹 لو كه يه قيافه كيوت گرفته بود به خودش گفت : نوموخوام🥺 من: ايييي گوگولي😍هنوزم مثل قديما ميگي نوموخوام😍🥺 لو: نوموخوام🥺 من: خب حالا توام. 😂 لوس😂 لو: من لوس نيستم😑 من: باشه باشه😂 چشمم افتاد به كتابا كه رو زمين بودن و كتاب " سياه دل" رو ديدم من عاشق اين كتابم😍 برداشتمش و گفتم : ميشه اينو داشته باشم؟😁 لو: حتما😊 بعدشم بلند شد و از اتاق رفت بيرون
جرج= بعد كه اون پسره رفت پت گفت: ببخشيد رو اعصابش مثلث نيست😁 من: مزه نريز.😒 خب كجا بوديم؟؟ پت: ميخواستي ازم خ و ا س ت گ ا ر ي كني😄 من: بيخيال. 😑حتي فكر كردن بهشم حالمو بد ميكنه🤢 پت: ااااا.... ناراحتم كردي🥺 من: مهم نيست. 😒خب داشتم ميگفتم از خانوادم دور بمون يا هيچ وقت منو نبين انتخاب با خودته😒 پت: باشه باشه.😑 فهميدم. 😑ديگه باهاتون كاري ندارم😒 من: خوبه 😑 بعدشم از همون راهي كه اومده بودم برگشتم خونه...
پاتريشيا( ترجيحا عجل معلق😂😂)= هه به همين خيال باش جرجي😏 تو كاري كردي كه من بخوام انتقام بگيرم با دو كلمه حرف كه اين مشكل حل نميشه حالا بشين تا ببيني چيكارا بلدم😈 با تلپورت رفتم تو اتاق كارم كه با در شكسته اتاقم مواجه شدم😳 من: ججاااااننننننممممممممم؟؟؟!!!!!!!😳😳😳😳 لو: اه اين كار مياست😐 من: همون موش كوچولو؟؟🤨 لو: اره😐 من: باشه خوبه☺️ لو: چي؟؟ خوبه؟؟ يعني ميگي عصباني نيستي؟؟😐💔 من: چرا بايد عصباني باشم؟؟🤨 لو: چون ١- در اتاقتو شكسته ٢- پوشه رو باز كرده اما نديده توش چيه😐 من: خب اگه نديده اشكالي نداره و درباره در اتاق هم مشكلي نيست نشون ميده كه قويه و بدرد ما ميخوره😈 لو: ميخواي...چيكار كني؟؟ من: هيچي فقط اونو ميارم تو تيم خودمون😌 لو: هي... بلايي سرش نمياري فهميدي؟؟😤 من: نگران نباش كاريش ندارم فقط يه كوچولو قراره ذهنشو درگير كنم😁 لو: اگه فقط ذره اي.... پريدم وسط حرفش و گفتم: ميدونم ميدونم نگران نباش يه كوچولو خراش هم بر نميداره😑 لو: خوبه🤨من تو اتاقمم من: باشه😌 فقط مهمونمون كجاست؟؟ لو: اتاق خودش😒هموني كه براش اماده كرده بودي😒 من: ممنون لوك ديگه باهات كاري ندارم ميتوني بري لوك فقط سر تكون داد و رفت تو اتاقش حالا وقتشه يكم از موش كوچولو پذيرايي كنيم😈
رفتم تو اتاق موش كوچولو و ديدم داره خيلي ريلكس كتاب ميخونه ميا( خيليييييي ريلكسه ديگه): در زدن بلد نيستي؟؟😐 من: نه فقط تو بلدي😒 ميا: اره مثل اينكه فقط من بلدم همه مث گ ا و ميان تو😐 من: تو خوبي نمكدون😒 اومدم حرف بزنيم نه اينكه دعوا كنيم😒 ميا: جدي؟؟ اخه دعوا بيشتر به قيافت مياد😐 من: ميخواي دعوا كنيم تا بفهمي؟؟؟؟؟😡 ميا: چرا كه نه☺️ خوشحال ميشم☺️ من: باشه مشكلي نيست😏 موش كوچولو كتابو بست و اومد طرفم همون موقع يه گلوله اتيش هم پرت كرد ولي خب جاخالي دادم من: همش همين بود؟؟😏 ميا: مثل اينكه خيلي از قدرتت مطمئني🙂 من: حرف نزن ، حمله كن😈 يه چيزي ميگم يه چيزي ميشنويد مثل چي پرتم كرد اونور و اومد بالا سرم ايستاد😐💔🤦🏻♀️( نتيجه اخلاقي = انقد مغرور نباشيد😐😂💔)
ميا= تو يه حركت سريع پت و مت رو زدم زمين و بالا سرش موندم من: فقط بلدي حرف بزني😒 پت: نخير خوب بلدم به حرفم عمل كنم😈 بلند شد و ايستاد و گارد گرفت حالا داره جالب ميشه😈 منم گارد گرفتم و منتظر حمله شدم اما اصن حمله نميكرد فقط زل زده بود به پام:/ من: چته؟؟🤨 پت: ت...ت...تو نيمه ش..شي...شي...😰 من: اره من سه رگه هستم😈 پت( با بغض): ا...ام...امكان نداره🥺 من: چي امكان نداره؟؟؟🤨 پت: منو تو.... و لئو.... من: اسم برادر منو نيار😡 پت: اون برادر منم هست🥺 من: چيييييي؟؟؟؟. 😳 شوخيت گرفته؟؟؟🤨خيلي بي مزه اي😒 پت: نه... ميتونم ثابتش كنم من: خب ثابت كن🤨 پت: تاحالا به علامتي كه روي مچ پاته دقت كردي؟؟ علامت بينهايت♾... فقط خانواده ما اين علامتو دارن... يه نگا به مال خودت و من بنداز... دقيقا مثل همه من: اي...اين....ممكن نيست😳 پت: ممكنه .... خواهر😃 من: خ...خواهر.... لئو حتما بايد تورو ببينه😄 پت: مطمئن نيستم😅 من: مطمئن باش...😊 واييييييي كه چقد خوشحالم خواهريمممممم😄.... البته هنوز يادم نرفته ميخواستي كله قرمزمو ازم بگيري🤨😑 پت: ببخشيد ديگه دورشو خط كشيدم😊 من: كار خوبي كردي ...😂حالا راس راسي جرج كجاست؟؟؟🤨 پت: از همون راهي كه اومده بود برگشت من: پس احتمالا رفته خونه...در اين صورت... بدبخت شدم😰 پت: اممم...چرا؟؟؟ من: چون اگه بفهمه من خونه نيستم.... ديگه خودت بفهم😥 پت: اون انقد شوكه ميشه از اين كه ما خواهريم كلا يادش ميره😂 من: نمد شايد حق باتوعه😂 ولي اگه جرج هم يادش بره لئو كه يادش نميره😐پس همچنان همون آشه و همون كاسه😐 پت: حالا بيخي يه فكري ميكنيم😂 من: الحق كه خواهر خودمي 😂 واقعا شبيه هميم😂
من: راستي.... اين همه سال كجا بودي؟؟ پت: قصش درازه😂 تو خونت بهت ميگم🙂 من: خونمون.. 🙂💛راستي لوكاس رو چيكار كنيم؟؟؟🤨 پت: اون با من 😈 پت رفت بيرون و بعد چند دقيقه با لوكاس برگشت و گفت: همه چيزو بهش گفتم ولي باور نكرد😒 من: هي...لو... ما واقعا خواهريم😁 لو: يعني تو ميگي اين خواهرته؟؟؟. 😒 حاجي برگاااااامممممممممممممممم😳😳😳😳😳😳😳 من كه ج ر خوردم از خنده😂😂😂😂😂 پت هم اونور پخش زمين بود 😂😂😂😂 من: واييي.... خدااااااا خيلي خوب بود😂😂😂😂 لو: خيلي خب باشه بسه. 😂 پس از همين الان خداحافظي كنيم🙂 من: خدا..حافظي؟؟ براي چي؟؟ مگه پيش ما نميموني؟؟😕 لو: خيلي وقته به اين فكر افتادم كه برم المان🙂 من: پس... داري ميري😕 لو: اره ... ميرم🙂 من: مراقب خودت باش ... لو لو: تو هم همينطور ...ميا و همينطور تو پت پت:تو هم مراقب باش🙂 من: راستييييييي پت تو چطور تونستي لوكاسو ش ك ن ج ه بدي؟؟؟؟؟؟؟😡😡😡😡😡😡😡😡 پت: جانممممممم؟؟؟؟ 😳😳لوكااااسسسسسسسس😡😡😡😡 لو: يه شوخي كوچولو بود😂 من و پت همزمان: كوچولووووووووو؟؟؟؟؟؟😡😡😡😡 لو: نه واقعا خواهريد😂😂😂😂 من: حيف ميخواي بري وگرنه ميدادمت دست انا😒 لو: باشه بابا ببخشيد...😂 خدافظ بچه ها🙂 من و پت: خدافظ لوكاس🙂 بعدشم لو با تلپورت رفت😕 دلم ميخواست بيشتر بمونه😕 پت: بهتره ماهم بريم من: اره ... راستي چند سالته؟؟ پت : ١٨ من: چجوري؟؟؟😳 پت: ما دوقلو ايم. 😂💛البته شبيه نيستيم ولي خب دوقلوايم ديگه😂 من: واييييي صبر ندارم قيافه لئورو ببينم😂😂
به پايان رسيد اين پارت داستان همچنان باقيست بدرود😂✋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تا کی باید برای پارت جدید منتظر بمونم🙃
بذار مطلعت کنم پارت جدید قرار نیست نوشته بشه پس دیگه منتظر نمون
چرا اون وخ؟ 💔😐
اره توروخدااا بساز دیگه مردیم انقد بیخود چک کردیم ببینیم ساختی یا نه
مارال کجایی نیستی؟! 🧐🤔
خدایی نکرده کرونا گرفتی؟!🤔🧐
نه باو برای بار بیشتم اکانتم به چیز رفت😐
پارته بعد کی میاددد
نمیاد💔
مارال دیگه گشاد نیست پارت داد😹💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
جدا از شوخی عالی بود و دختر داییم به منو خواهرم میگه پت و مت😐💔
No one's here
💃💃💃💃بعدییییییی عالی بود
مارال چرا حس میکنم رنگ قرمزو دوس داری؟؟؟
چطور؟؟
البته دوست دارم ولي بستگي داره چي قرمز باشه
نمد یه وقتایی وقتی دارم با دوستام میحرفم ی چیزایی میاد تو ذهنم ک یا افکارشونه یا رنگ مورد علاقشون یا رنگی که دارن بهش فک میکنن یا.....در کل فکرا یا احساساتشون :^
خواهرم تو واقعا قدرت جادويي داري@_@
بيا و لطف كن اين قدرتاتو به منم بده😂@_@
راستش هرکسی میتونه اینا رو داشته باشه فقط لازمه چشم سومش باز باشه
مال من كه بستس يه چسب هم روش:/
😐😂😂😂😂😂
من خودم بازش نکردم از همون اول باز بید
خوشابحالت:/
هعی اگه میشد انتخاب کنم که این چیزا رو داشته باشم یا نه انتخاب میکردم که نداشته باشم :/
میدونی چرا؟ چون حوادثو هم میبینم :(
با اینکه خیلی وقتا بهم کمک میکنه ولی خب ناراحت کننده هم هست :(
من که گفته بودم قبلا
اشکال نداره
ولی خدایی خیلی دلم میخواد نتونم مرگ افرادو ببینم
:(💔
وایییی عاشق مای هیرو آکادمی فصل 4 قسمت 17 شدممممم🤤🤤🤤
اون دختره بود که توهم ایجاد میکرد اون قسمت توهم شوتو رو ایجاد میکنه که میگه:هی هی میخوام صورت نازتو ببینم اخم نکن که روی صورتت چین و چروک میفته یا یه همچین چیزی اینقد قشنگ بید ک نگو 🤤😍🥺🤧🤧🤧بعدشم باکوگو میاد اداشو در میاره اونم اینقد خودشو قشنگ میکنه ک نگو🤧
ووويييي ماماااننننن🥺🤤💞
وایییییی اون قسمتش که شوتو عطسه میکنهههه وایییییی خیلیییی کیووووتتتتت بودددددد شبیه بچه ها شده بوددددد عررررررر من مرررردمممم براششششش🥺🥺🥺😍😍😍🤤🤤🤤
ايييي قلبممممممممممممممممممممممممم
داره تند تنددددد ميزنههههههههههههههههههههههه
كيوتااااااااااااااااااااااااا
🥺💞
این بشررررررررر زیادیییییییی واسمممممممم کیوتههههههههههه🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
قلب مننننننننننن نميتونههههههه اين همههههههههههههه كيوتيييييييييي روووووووو تحمل كنهههههههههههههههههه🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞
مننننننننننننننننمممممممممممممممممممممممم🤤🤤🤤🥺🥺😍🥺😍😍❤😍🥺🤤❤🤤❤😍❤😍❤😍❤❤🤤🤤❤🤤❤😍❤🤤😍🥺😍🥺😍❤😍🥺😍🥺😍🥺😍😍❤😍❤😍❤🥺😍❤😍❤😍🥺🥺😍🥺🤤🥺🤤🥺🤤🥺🤤🥺🤤❤🤤
ساعت ١٠ شبه و من ميخوام خودمو برا اينا ج ررررررررر بددددددددممممممممممممممممممممممممم🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💞💛💛💞💞😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
کاش میشد تناسخ شم تو مای هیرو آکادمی بعد مخ شوت رو میزدم ~_~
تففففففففف تووووو روحححححح کیبورددددددد لنتیییییییی منظورممممم شوتووووووو بوددددددد نهههههههههههه😭😭😭😭😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂💔😂😂😂😂😂😂😂😭😭😂😭😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
پسپسحستققنثنثنسسنسنسمثنثسگگسگسگثن😭😭😭😭😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😭😂😭😂😭😂😂😭😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
😭😂😭😂😂😭😂😭😂😭😂😭😭😂😭😂😭😂😭😂😂😂😂😂💔💔💔🚶🏻♀️🚶🏻♀️
Lυcιƒєя
| 17 ساعت پیش
اوک ولی یه قول بهم بده اینکه آخرش میا و جرج ازدواج کنن🤤😂
باشه؟؟؟؟؟؟🥺🥺🥺🥺🥺
بله سرهنگ😂✋🏻
ایشششش😂😐
خا تو هم به من بگو سرباز😐😂
نوموخام😐😂نه از سرهنگ خوشم میاد نه سرباز😂😐
عا خو باش😐😂
😐😂🤝🏻
هوم
پاستيل ميخوام😐😂
پفک میخام😐😂
سر خط خبر ها🌐
اين داستان تا پارت چهل ادامه خواهد داشت🔱
ممنون كه با ما همراه بوديد 🚸✅
تا خبري ديگر بدرود💹
قرررررررررر💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
اینستا نصبیدی آیدی بده فالو کنم^^
چشم^^
نصبیدی؟؟؟؟؟
به نظرت الا رفتم بندر؟؟:/
فردا حركت داريم البته اگه خواهر گرام نزنه به سرش كه بريم شيراز=_=
هوف پیشگوییم میگه قراره برید بندر ایشالا این ه هم درست بگه #-#
درست گفت
فردا ساعت ٩:٣٠ حركت داريممممممممم
کیلی لی لی 💃🏻💃🏻💃🏻
قر تو كمر فراوونه نميدونم كجا بريزم😐😂
شله شله شله💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
عاقا حس میکنم این پسره ک اسمش یادم نی خیلی شبیه اریکه عاشق میاعه😆😆😆😆
اسپویل نکنننننن😐😂😂
باشههههه😂
اسپویلگر😐😂
ياح ياح ياح😐😂
هه هه هه😐😂