
سلام پارت پنج نظرات فراموش نشه🌹
از زبان تیکی دیدم یه اکوما اومد تو گفتم مرینت مواظب باش مرینت هول شده بودگفت وای آه باشه یه نفس عمیق اره من مرینتم و هیچ اکومایی نمیتونه منو شرور کنه تیکی گفت درسته دیدم گوشیم زنگ خورد ادرین بود گفتم سلام عزیزم خوبی کجایی چیکار میکنی گفت سلام عزیزم خوبی هیچی دراز کشیدم گفتم کار داشتی گفت اره حالت بهتره گفتم اره گفت شب میام دنبالت سوپرایز دارم گفتم چی واقعا چیه گفت نمیشه که سوپراز رو گفت. گفتم باشه دوست دارم میبوسمت گفت منم دوست دارم بعد از پشت تلفن صدای بوس کردنش رو شنیدم گفتم خداحافظ
مشق هام رو نوشتم اماده بودم که برم پیش ادرین تغیر شکل دادم که دیدم مامانم صدام میکنه مرینتت گفتم وای خدا تیکی خال ها خاموش بله مامان بیا پایین دخترم باشه دخترم ما تورو توی دبیرستان دیگه ثبت نام کردیم قراره برای دوشنبه اینده تو به اون جا بری اسم معلمت خانم گرین گل هست گفتم چیییی من فقط برای یه هفته اخراج شدم از سه شنبه اینده قراره برم دوباره مدرسه اخه چه دلیل میشه که مدرسه مو عوض کنم مرینت تو از دوشنبه میری اون مدرسه دخترم ما خوب تو رو میخوایم با بغض گفتم باشه 🥺 با گریه رفتم تو اتاق گفتم همش تقصیر اون دختره لایلاست 😭 دیدم ادرین زنگ زد اشکامو پاک کردم گفتم بله گفت مری پس کجایی منتظرم گفتم ادرین من نمیتونم بیام واسه فردا گفت چرا صدات گرفته مگه چی شده که میگی فردا
با گریه گفتم ادرین گفت چیه بگو دیگه قلبم اومد تو دهنم گفتم من دیگه هیچ وقت به اون مدرسه نمیام قراره برم یه دبیرستان دیگه گفت چی اما چرا گفتم مادر و پدرم گفتن که باید برم یه مدرسه دیگه گفت اما تو یه هفته دیگه برمیگردی گفتم میدونم گفت اشکال نداره مهم اینه که رابطه ما پا برجاست گفتم به همین دلخوشم دیگه دوستامو نمیبینم گفت دیگه ناراحت نباش پیشی کوچولو رو ناراحت نکن بوگابو زود باش بیا خونه ما بوگابوی من گفتم باشه کیتی و قطع کردم تبدیل شدم و رفتم تو پنجره اتاق ادرین گفت خوش اومدی بانو گفتم ممنون تبدیل شدم به مرینت
گفتم ادرین حرفمو قطع کرد و گفت قبل از اینکه چیزی بگی یه خبر خوب دارم از فردا قراره برگردی مدرسه گفتم چی (چند دقیقه قبل اومدن مرینت) ادرین زنگ زد به لایلا گفت لایلا برو اعتراف کن که کار مرینت نبوده وگرنه منو حتی دوست خودم هم نمیدونم گفت اخه چرا باید باید با اون دختر نونوا رابطه پیدا کنی گفتم حرفتو پس بگیر و مثل ادم برو به مدیر بگو
گفتم حرفتو پس بگیر لایلا اون عشق من مهم نیست کی باشه پس فردا میری دفتر مدیر و حقیقتو میگی لایلا: آه باشه ادرین (زمان حال) وای ادرین یعنی از فردا میتونم برگردم ادرین گفت بله عزیزم مگه من میذارم تو مدرسه از من جدا شی وای خیلی ممنونم عزیزم اما کی به مامان و بابام بگه لایلا وقتی به مدیر بگه اونم زنگ میزنه به مامان و بابات از زبان مری گفتم این عالیه
رفتم و محکم بغلش کردم خیلی خوب بود گفت خوب مایلید با گربه خونگیتون بیاید بیرون گفتم البته کیتی تغیر شکل دادیم و اومدیم بیرون رفتم رو بالاترین طبقه برج ایفل خیلی خیلی زیبا شده بود کت یه گل 💐 بهم داد و یه جعبه ازجیبش در اورد و گفت مرینت ملکه زندگیم میشی گفتم ادرین نمیخوام ناراحتت کنم اما ما هنوز خیلی بچه ایم(بچه ها ادرین و مرینت 17 سالشون هست) بذار واسه دو یا سه سال بعد گفت باشه بهم نزدیک شد یه صدایی شنیدم میخواست منو ببوسه که یهویی دستم گذاشتم رو لباش سریع برگشتم پشت و گفتم مواظب باش
یه ابر شرور بود یهویی یه ماده پخش کرد و دیگه هیچی ندیدم بلند شدم دیدم تو یه ساختمونیم کت داشت اتیش میگرفت داشت تو اتیش میسوخت خواستم برم نجاتش که یهو دیدم
از پشت بهم حمله کرد منم محکم لگد زدم دیدم ابر شروره بود محکم کوبیدمش به دیوار رفتم کت رو نجات بدم که یهو
ممنون خوندید نظرات فراموش نشه قسمت بعد قراره هیجانی بشه
خداحافظ 👋🏻🧡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حرف نداشت خیلی عالیییییی
دوستان پارت پنج منتشر شد امیدورام لذت ببرید نظراتتون هم درباره داستان کامنت کنید