بزن بریم 🏃🏻♀️🏃🏻♀️🏃🏻♀️
جونگوون داشت به سمت خیابون میرفت اگه سونو جونگوون از دست بده دیگه هیچ کس تو دنیا حرفاشو باور نمیکنه ولی سونو انگار نمیتونست حرف بزنه یا حرکت کنه ماشین با سرعت داشت سمت جونگوون میومد جونگوون یهو برگشت و سونو رو دید از رنگ پریده ی سونو فهمید چی دیده و بعدش کامیون و دید که داره سمتش میاد با تمام توانش دوید سمت سونو با اینکه خورد زمین و زخمی شد سایه سیاه ناپدید شد سونو نفص راحتی کشید حتی یه دقیقه هم نمیتونست به زندگی بدون جونگوون فکر کنه رفت سمت جونگوون پاش بدجوری زخمی شده بود و سرشم یه خراش کوچیک برداشته بود سونو : خوبی جونگوون : همین که نمردم خودش خیلیه سونو : بیا بریم بیمارستان جونگوون : نه چیزیم نیست . خواست بلند شه که از درد افتاد زمین سونو : باید بریم بیمارستان . بعدش جونگوون و کول کرد و بردش سمت بیمارستان
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالیهههههههه
پس پارت بعدی کو لطفا هر چه زود تر بزار
چرا پارتی بعدی رو نمیسازی بجز پیج تو هیجا داستان انهایپن پیدا نمیشه منم انجینم و بایسم جونگوونه توروخدا پارت بعد
وای مرسی عزیزم حتما سریع مینویسم