
سلام لطفا نظر بدید
علامت ا/ت × علامت جیهوپ * (از زبون ا/ته) داشتم لیز می خوردم که جیهوپ اون یکی دستم رو گرفت اورد بالا رو صخره داشتیم نفس تازه می کردیم *نزدیک بود بمیری ها 😂 . با خندش داشت خندم میگرفت میخواستم بخندم که شونم خیلی بعد درد کرد ×ایییییی *چی شد خوبی ×اخخ نه یعنی اره کوله پشتی من رو بیار . رفت کوله پشتیم رو بیاره از شونم همینجوری داشت خون میومد کوله پشتی رو اورد ازش یه باند در اوردم ×بیا بگیریش خیلی محکم ببند *باش . داشت باند پیچی میکرد ×ایییییی یواش احمق *تحمل کن دیگه تموم شد باند پیچی تموم شده بود ولی شونم خیلی درو میکرد *میخوای کولت رو بیارم ×نه نیازی نیست داشتیم راه میفتادیم که یه صدایی از اون طرف پل امد
۴ تا ادم اونجا بودن دو تا دختر دو تا پسر یه دختر یه موهای کوتاهی داشت با لباس سفید گفت &شما برای چی اینجایید ×فکر نکنم به شما مربوط باشه شما برای چی اینجایید . یه پسر جواب داد ^اول کمک کن بیایم اونور بعد بهت میگیم *اول اسماتون رو بگید & پاتریشیا ^ویلیام $پنی. "توماس &اسم شما چیه *جهیوپ ×ا/ت . پارک ا/ت .یه دفعه اون که اسمش ویلیام بود در گوش پنی یه چیزی گفت . "خب حالا کمک کنید بیام اونور . جیهوپ نگاه به من کرد من گفتم ×اول بگید برای چی اینجایید $خب فکر کنم به شما مربوط نیست ×درست میگی به ما مربوط نیست بیا بریم جیهوپ ^صبر کنید داریم میریم برای اکادمی جاسوسی *چرا از در نرفتید &در یه دفعه غیب زد
"چرا تعجب نکردین *حتما برای ما هم اتفاق افتاده مرض نداریم بیای تو جنگل با جونم بازی کنیم &خب حالا این طناب رو بگیرید تا ما هم بیایم اونور . و بعد طناب پرت کرد گرفتیمش و بستیم . امدن اینطرف با هم راه افتادیم حوصلم سر رفته بود داشتم با جیهوپ حرف می زدم پسری خوبی بود فقط بچ بچ پنی و ویلیام اذیتم میکردن هدفونم رو در اوروم یه دونه رو گذاشتم تو گوش جیهوپ یه دونه هم گذاشتم تو گوش خودم یه اهنگ پلی کردم داشتم باهاش لب میزدم که &شونت چی شده ×این هیچی &خب تو و دوست پسرت نقطه ضعف هم دارید *چی دوست پسر ×نه ما فقط دوستم 😶 چرا باید نقطه ضعف داشته باشیم و با جیهوپ ازشون یه کم عقب تر رفتیم ×من نمی دونم ولی حس خوبی نسبت به اینا ندارم *منم همینطور . یه دفعه ایستادن ×چرا وایستادید (نمی دونم درست نوشتم یا نه )^ما داشتیم اون جاده مانند رو دنبال میکردیم ولی حالا تموم شده باید از کدوم ور بریم *تا
اونجایی که من یادمه اکادمی باید سمت شمال باشه "از قطب نما استفاده کنید خو احمق ها . با کلمه اخرش اعصابم خورد شد رفتم گوشش رو پیچوندم ×با کی بودی "باااا ویلیام . گوشش رو ول کردم ×افرین حواست به حرفات باشه . داشت رو گوشش دست میکشید جهیوپ امد در گوشم گفت*بعضی وقتا خیلی ترسناک میشی ها 😁 ×دوست ندارم کسی بهم توهین کنه $بچه ها نگاه کنید قطب نما ها کار نمی کنن . همه دورش جمع شدیم دیوانه وار داشت می چرخید &مال منم همینطور ×جیهوپ من یه قطب نما تو کیفم دارم برو اون رو هم نگاه کن *اینم مثل بقیه است "کسی اسپرس ضد پشه داره ؟ *من دارم بیا بگیریش $ساعت چنده . مچ دستم اوردم بالا تا ساعت رو ببینم ×میشه اون چراغ قهوه رو بگیری اینور . *بیا . بعد مدتی خیره شدن زیر لب گفتم ×امکان نداره ساعت رو محکم تکون دادم و دوباره نگاش کردم ×این متوقف شده، روی سر هشت و دو دقیقه ایستاده *مال منم بعد چند لحظه مکث سر هشت دو دقیقه &خبلی عجیبه اول قطب نما هاو بعد ساعت ها خیلی عجیبه ×بیاید ستاره شمالی رو پیدا کنیم اونجوری بقیه جهت ها رو هم می تونیم پیدا کنیم "عقل کل تو اسمونو می تونی ببینی بین این همه درخت *هی حواست به حرف زدنت باشه ^اون درست میگه &اسمون معلوم نیست $کسی فکر بهتری داره اینجا پختم ×یه لحظه خفه میشید *اگه درخت ها نبودن راحت می شد راه رو پیدا کرد ×فهمیدیم باید بریم بالا $^&"بالا *بالای کجا ×بالای درخت ها و رفتم نزدیک یه درخت تا خواستم بهش دست بزنم یه سوزش بدی تو دستم حس کردم ×ایی این چی بود . جیهوپ امد نزدیک دست زد به درخت *این درخت های گزندن خیلی سمی ان نمیشه ازشون رفت بالا همشون $دوباره برگشتیم سر خونه اول اوف ×شما ها چقدر غر می زنید
*راه بیوفتید باید یه راهی رو بریم ×ولی باید یه نشونه بزاریم یه چاقو رو از داخل کیفم در اوردم زیر نور چراغ قوه میدرخشید "یه چاقو. ^قیافه اش خیلی ترسناکه ! ا/ت ! می خواهی با این چی کار کنی . معلوم بود ترسیده بودن میخواستم یه کم اذیتشون کنم یه نیش خند زدم گفتم ×بایدد با خون علامت گذاری کنیم "&^$😨 *ا/ت چیی میگی ×😂😂 وای خدا شما ها چقدر ترسویید اینجوری میخوای مامور بشید "خیلی خیلی عوضی هستس ×خب باید باشم . چاقو رو زدم تو تنه درخت یه شکافت درست کرد هر ۶ تا درخت یه شکاف درست می کردم مثل اینکه اونا واقعا از من می ترسن منو جیهوپ کلی با هم حرف زدیم بعد از تقریبا نیم ساعت را رفتن وایستادیم تا نفسی تازه کنیم ×میدونی جهیوپ با اینکه امشب باهات اشنا شدم ولی انگا چند ماهه با هم دوست شدیم 😁 *اره همینطوری . پنی کلاه بیس بالش رو ور داشت عرقش رو پاک کرد &وای امشب خیلی گرمه . منم عرق کرده بودم ولی دوست نداشتم کلاهم ور دارم
*بچه حس نمی کنید داریم دور خودمون میچرخیم ×چرا &من کولم رو جا گذاشتم ^وای نگو که باید برگردیم &تروخدا من تو اون چیز هاییپ با ارزشی داشتم $خب من مشکلی ندارم "به نا چی میرسه& لطفا *ا/ت برگردیم ×اره فقط کافیه شکاف ها رو دنبال کنیم تا برگردیم . یه دفعه یه صدایی امد صدای تبر نزدیک بود سمت راست برگشتیم طرف صدا ^کسی اون جاست . سکوت بود و بعد دوباره صدای تبر صدای برخورد تبری با تنه درخت این بار از بالا سرمون "اهای کسی اون جاست؟ کی اونجاست ؟ .صدای تبر دوباره امد این بار سمت چپ و نزدیک تر توماس شروع کرد به دویدین اما با شنیدین صدا وایستاد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااالییی