
سلام بچه ها این یه داستان چند پارت از شوهرم ولی قول میدم از همه اعضا بنویسم ولی هرچی فکر کردم دیدم که این فقط به درد پیشولی میخوره شرمنده 😁🙏🏻
سلام اسم من ا.ت هست.من الان۱۷سالمه. من زیاد حرف نمیزنم یه پوکر فیس اعظم هستم و لوس نیستم به همین راحتی گریه نمیکنم وبغض و همچنین به همین راحتی هم نمیخندم و احساسی نیستم اگرم باشم خیلی کم و بجاش منطقم خیلی بالاست داخل دبیرستان من دوستی ندارم چون خودم دوست ندارم تنهایی رو خیلــــــــی بهتره😐بریم سراغ داستان.
طبق معمول بابی حالی و خوابالودهگی از خواب بیدار شدم وبه صورتم آب زدم ویه صبحانه خیلی سبک خوردم و لباسا دبیرستانم رو پوشیدم و راه افتادم به سمت دبیرستان (راستی یادم رفت بگم کم با افراد حرف میزنه ولی تو فکرش با خودش خیلی حرف میزنه اینو یادتون باشت شرمنده 😁🙂) در حین راه تو فکرش داره با خـودش میحرفه=خدایا بی کار بودی منو به دنیا اوردی نه این باید به مامانم بگم که منو زایده صبحم که طبق روال هر روز خودش و بابا سر کار بودن کاشکی بمیرم این آرزومه خیلی ادمو بی خاصیتی هستم. وبه مقصد رسید. رفتم و وارد کلاس شدم وسر صندلیم نشستم من قدم متوسط بود ولی آخر مینشستم و کنارم هم هیچ کس نبود که اینجوری بهتره
کم کم همه وارد کلاس شدن و بعد چند دقیقه دبیرمون اومد وگفت سلام به همه امروز یه دانش آموز جدید داریم و مکث کوتاهی کرد و ادامه داد بیا تو بعد یه پسر اومد داخل اونم صورت پوکری داشت(علامت دبیر&علامت ا. ت+علامت یونگی#)&خوب پسرم خودت رو معرفی کن به کلاس. پسره پکر فیس گفت#سلام من مین یونگی هستم.&خوب به کلاس ما خوش اومدی حالا برو کنار ا.ت بشین. دبیر که اینو گفت میخواستم برم قاتل جونش شم والا منو گیر آورده مرتیکه خوب بره صندلی جدا بیاره حیف که نمیشه چیزی بگم. پسره اومد و کنارم نشست من نه من چیزی گفتم و نه اون انگار اونم وراج نیست برعکس کل کلاس. و دبیر درس رو شروع کرد.
بعد از یک ساعت درس تمام وزنگ خورد و معلم رفت منم چون لزومی نمیبینم برم بیرون موندم داخل کلاس و سرم رو گذاشتم رو میز و اون پسره هم چند دقیقه موند و بعد رفت بیرون منم دستشوییم گرفت رفتم دست شویی داشتم میومدم که سرم پاین بود و خوردم به یکی نیوفتادم ولی رفتم عقب بعد سرم رو بالا آوردم دیدم همون پسر جدیدس آروم گفتم +ببخشید. اونم آروم بهم گفت #مشکلی نیست و از کنارش گذشتم و داخل کلاس شدم سر میزم نشستم زنگ کلاس خورد و همه دوباره وارد کلاس شدن.
همین جوری زنگ ها پشت سر هم میرفتن و من هم سر جام بودم و جم نمیخوردم چون حالو حوصله نداشتم برم بیروم اون پسره هم که مثل من از سر جاش جم نخورد. بلاخره زنگ آخر خورد و وسایلام رو جمع کردم و رفتم بیرون. داخل کوچه بودم که دو تا پسر مزاحم شدن تو فکر خودم گفتم از این بهتر نداشتیم داشتن میومدن نزدیک که من تا میخواستم بزنمشون خودشون افتادن جانم چی شد بعد دیدم همون پسر جدیدس ای خدا انگار از این بد تر هم داشتیم حالا مدیونشم شدم عالی شد. #نمیخوای تشکر کنی +نه چرا باید تشکر کنم من خودم از پسش بر میومدم. پسره ی پرو تک خده ای کرد و گفت#اون وقت چه جوری با جیغ جیغ کردن + نخیر من دختر سوسولی نیستم من رشتم رزمیه #حالا چی هست. میخواستم حرف بزنم که گفت #صبرکن بیا بریم داخل این پارک اونجا بشینیم بهد بگو. من چپ چپ نگاش کردم #چیه خو خسته شدم بایستم +هیچی بریم
رفتیم تو پارک و سر یه صندلی نشستیم #خوب بگو +توشین دو #چی؟+میگم رشتم توشین دو هست یا همون نین جا #اهان پس بی خود خودمو زحمت دادم +اره بی خود بود ولی کار خاصی هم نکردی انگار هنر کردی اینجور میگی #میدنستی خیلی توخسی +اره#پس میدنسیتی خیلی پوکری+اره# اینم میدنستی از خود راضی هستی +هییییی من از خود راضی نیستم فقط به کمک نیاز نداشتم #باشه بابا منو بگو که قصدم فقط کمک بود +یاد بگیر که به هر کسی کمک نکنی #اوهوم یکی مثل تو +اوففففففف خداااا ارههه یکی مثل من #میشه بپرسم چرا توهم تنهایی و پوکر و بی حوصله؟نرم شدم و آروم گفتم +خوب من کلا مودم اینه ولی بخاطر سختی ها وچیز های دیگه هم میتونه باشه #چرا؟+برات مهمه بدونی #خوب میخوام بدنم چرا یه دختر اینطوریه+یک دلیلش دختر بودنم یکی هم اینکه برا هیچ کس مهم نیستم میدونی من داخل زندگی همه هستم ولی تو خاطرشون نه من فراموش شدم همه بهم میگن بی احساس بد اخلاق و... بهم میگن ما فکر میکنیم تو اصلا وجود نداری
#خوب انگار وعضت خرابه من واقعا متاسفم +نه تو چرا متاسف باشی عیبی نداره من با تنهایم کنار میام #تو دوستی نداری +نه #خوب میخوای با هم همین جوری دوست باشیم +خوب نمیدنم آخه از دوست شدن میترسن #نه من مثل بقیه نیستم +خوب باشه من باید برم بایی. میخواستم بلند شم که دستم رو کشید #شماره میدی که دوست شیم +خوب باشه ولی فقط دوست اوکی #اوکی. شمارم رو دادم و خدا فظی کردم و رفتم خونه.
رفتم خونه و لباسام رو عوض کردم شام خوردم و رفتم اتاقم تکالیفم رو تمام کردو و رفتم دور گوشی ور رفتم باش و بعد خوابیدم. 😁😁😁😅😅😅
خوب امید وارم تااینجا خوب شده باشه راستی ببخشید اگر دختره اخلاقش خوب نبود و همه خوصوصیاته خودم رو گفتم پارت های بعدی جذاب تر میشه 😁😁😘😍
لایک و کامنت فراموش نشه ممنون دوستان 😁😘♥💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چون اخلاقش رو اینطوری کردی داستانت خاص شده🙂
سلام کسی اینجا هست که کامیلیا اجیش باشه چون من هرچی میگردم اجیم کامیلیا رو نمیبینم اجی اگه اینو میبینی ترخدا یه نشونه از خودت بده 😭😭
وای خدا آجی پیدا کردم😃😃😃🥳🥳🥳
منم دقیقا مثل ا. ت داستانم🤭🤭
عالیه حتما ادامه بده🤩🤩🤩
بعدی بدو حوصله ندارم 😐