10 اسلاید چند گزینه ای توسط: D.S.M انتشار: 3 سال پیش 64 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام خوبین؟؟؟؟ببخشید دیر شد ولی ایندفعه سعی میکنم زیاد بنویسم پس بیاین بریمممممممممممم
انچه گذشت:ناشناس(اونی که با لیلی هست) :من دگر باید بروم.......گابریل:دارک وینگز رایز........کت نوار:هی دختر کفشدوزکی میای کمک یا میخوای مثل بیکارا اونجا وایستی.....ناشناس: (اونی که با لیلی نیست) الان وقتشه.......تینا:قبول کردن!!!!!.
از زبان ناشناس: (بچه ها این ناشناس جدیده)(یعنی امروز قراره یکی از ناشناسامون کم بشه یکی زیاد بشه وات د فاز؟؟؟ .___.)خب سیاس(سیاه نیست سیاسه)امروز چه خبر شده برای ابرقرمانامون؟؟؟.سیاس:هیچی ملکه فقط یکی از اونها خواسته ی برگشتن به فرانسه رو داره.ملکه:به عالی وقتشه اونارو تست کنیم برای این کار.سیاس:چشم...روناااااا.رونا:وات؟؟؟._____. .سیاس: بیا که من نمی توانم به این دست بزنم.رونا:اوکی...خب اول از کی .سیاس:ام بزار فکر کنم....اها ادرین اگرست چطوره؟؟.اریک:خوبه.سیاس:عررررررررر...هیولا..روحم رو ندزدددددد.رونا:اریک دیوونه کردی مارو.سیاس:اریک؟؟؟.___.وات اریک کیه؟؟.اریک:یعنی به این زودی از یاد مرا بردین؟؟.___. .سیاس:اها تویی میگفتم اریک کیه ها.رونا:عملیات شروع شه یا نه؟؟؟.____. .سیاس:بوشههههه.از زبان ادرین:یهو دیدیم ادم اکوماییه ناپدید شد یعنی کلا خودش ناپدید شد.لیدی باگ:چقدرعجیب.کت:سنتی مانستره؟؟.لیدی:نه نمیشه معجزه گر خراب بود یادته؟؟.کت:به هر حال من دارم به حالت اولیم میرم. و بدون خداحافظی رفتم.
از زبان راوی گل منگولی:بعد از رفتن کت لیدی باگ ناراحت شد ولی بعدش به خودش اومدو گفت:کفشدوزکی معجزه اسااااا.از زبان ادرین: (بعد از چند ساعت)شب شده بود رفتم بخوابم پلگم که به خواب عمیق تشریف برده بودن.___. .توی خواب ادرین:بعد از چند ساعت: (توی خوابشیما نه توی زندگیش اگه هنوز نفهیدین اون سیاس و بقیه دارن خوابای لیدی باگ و کت نوار و ایس لیدی رو کنترل میکنن(به ایس لیدی هم میرسیم)تازه از زبان ادرین هست خوابش)یک نقاشی از منو بابامو مامانم کشیدم و رفتم که به پدرومادرم نشون بدم ....
وقتی پدرمو پیدا کردم دیدم خوابیده برای همین از اونجا رفتم ولی مادرمو پیدا نکردم....از زبان مرینت: (بچه ها تو خوابشیم)امروز رفته بودیم پارک و مامانمو بابام داشتن بایکی از دوستاشون صحبت میکردن منم داشتم بازی میکردم تا یک دفعه یک سنجاب دیدم رفتم دنبالش ولی بعد از چند دقیقه دیدم گم شدم.....از زبان دایانا: (توی خوابشیما تازه بعدش میگم کیه) (بچه ها تازه خوابای مرینت و ادرین از بچگیشونه ولی مال دایانا فرق داره اون مال همین سنی که هست هست)داشتم با لیلی حرف میزدم که یهو دیدم یک دریچه باز شد تعجب کردم با خودم گفتم شاید لیلی بدونه این چیه.برگشتم تا بهش بگم ولی دیدم نیست....از زبان مرینت:
یک دفعه یک کسی رو دیدم استاد فو؟؟؟.سریع رفتم پیشش ولی وقتی بهش نزدیک شدم یک دفعه دیدم اون از پشت گفت:مرینت تو یک عالمه اشتباه کردی انتظار داری کمکت کنم....از زبان ادرین:همین طور گشتمو گشتم تا به تابلوی مامانم رسیدم برام چند تا از دکمه ها جالب بود برای همین فشارشون دادم ولی دیدم یک دفعه دارم میرم پایین...از زبان دایانا:چی لیلی کجاست؟؟؟داد زدم:لیلییییییییییییییی.ولی یکدفعه صدایی از اون دریچه اومد بیرونو همین طور تکرارش میکرد (بچه ها صداها میگفتن:بیا تو....بیا تو...بیا تو.....(تازه هرچی میگذشت صداها بلندتر میشدن و بیشترمیدونم ترسناک شد.___.ولی نترسید ترسناک نیست)).....از زبان مرینت :گفتم:چی....(با لرزش میگه)استاد فو مگه چیکار کردم؟؟.گفت:چیکار کردی....چیکار کردی؟؟؟؟!!!!!(با عصبانیت میگه)تو خودتو باختی ...تو تسلیم شدی.....تو اعتماد کتو از خودت گرفتی!!!!!.....تو حتی نتونستی کلویی رو درک کنی!!!!!!.و بعدش ناپدید شد.
از زبان دایانا :رفتم داخل یکهو دیدم چندتا مرد مسن دارن یک وردو میخونن....یکهو یکی از اونها گفت:خوش اومدی دایانا دوپن چنگ.گفتم:چی؟؟؟تو اسممو از کجا میدونی لیلی کجاست؟؟؟.گفتش:نگران اون نباش بهتره نگران چیزایه مهم تر باشه.و از پشتش لیلی ظاهر شد(من دیگه زهر ترک شدم.___.)و ادامه داد :دارن شماهارو استفاده میکنن.گفتم:چی؟؟؟.یکهو اونا خندیدن حتی لیلی.گفتم:لیلی تو میدونستی؟؟؟.لیلی با پوزخند بهم گفت:میخواستم خودت بفهمی ولی اینقدر که حواست پرته الانم که داریم میگی نمیفهمی.و دوباره خندیدن.از زبان ادرین:وقتی رفتم پایین مادرمو دیدم اونم توی تابوت.....یکهو دیدم نقاشیم پاره پاره شد و بعدش یکهو پدرمو دیدم اون گفت:همه اینا تقصیر توعه ....تو باعثشی (بچه ها واقعیت نداره این تیکه به خاطر اینکه ادرین بدبخت کار بدی نکرده که.___.).از زبان راوی:بعدش هر سه تا باهم بیدار شدن.از زبان ادرین:هاااااا؟؟...همش یک خواب بود.یهو دیدم پلگ همون طوری که تو یک دستش پنیره بهم زل زده.پلگ:میگما چرا تو خواب داری میگی:نهههههه._____. .یعنی قیافه ی من این بود اون موقع:._______. .از زبان راوی:
مرینت همون طوری که تیکی بدبخت روش خوابیده بود بیدار شد و تیکی به اسمان پرتاب شد.____. .مرینت:وای خدای من این دیگه چی بود!!!؟؟؟؟؟؟... صبر کن تیکی کجاست؟؟؟.تیکی:پخش زمین.___. .مری:تیکی حالت خوبه؟؟؟.تیکی:نه فکر نکنم.___. ممنون بابت پرسیدنت انیشتین.___. .از زبان دایانا:یهو بیدار شدم و جیغ بنفش کشیدم(توصیه میکنم یکی از خانوادتون جیغ بنفش بکشه که حس لیلی رو درک کنید.___.#لیلی-را-درک-میکنیم😐).لیلی مثل چی پرید بالا و گفت:داداش گل من میتونی اروم تر اون جیغ (بیببببببب)رو بکشی؟؟؟.بعدش تازه یادم اومد که چی شد از عصبانیت لیلی رو گرفتمو دعوامون گرفت(داداشمون هنوز نمی دونه اون خواب بوده ._____. )بعد از چند دقیقه گفت :داداش چرا جرم داری میدی.گفتم:خودت میدونی چون بهم خندیدی سزاوارشم میبینی.لیلی:اقا جان تو کدوم رویای جنابالعی خندیدم بهت.___.؟؟؟.دایانا:اع یک دقیقه صبر کن راست میگی خواب دیدم!!برای همینه که میخوام جرت بدم!!!.لیلی:حالا ولم میکنی پروفسور.دایانا:بیا.و ولش کردمو پخش زمین شد😂.(کیف کرده داداشم😐😎😂)
بعدش همه چیزو براش گفتم:وات یعنی اون یارو به من گفت اون ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.دایانا:الان مهمی خوابم این بود.___.؟؟.لیلی:به هر حال من نمیدونم راجب چی حرف میزنن.دایانا:دستت درد نکنه مگا پروفسور😐.لیلی:ولی اون گفت به تو چیزای مهم تر از من باید فکر کنی من خودم یک گنجینه ی مهمم ولی خوبه که مرا یادت نرفت خیلی بزرگ شدی فوتتتتتتت(بچه ام اشک شوقش شروع شد.___.).دایانا:.___. بیا دستمال.____. . از زبان راوی داستان: خب من درباره هویت ها و اینا چیزی نمیدونم مثل تمام شخصیت های کارتون . من از قبل استاد فو بهم یک معجزه گر داده و اونم معجزه گر یخه . کوامی من لیلی و من خواهر دوقلوی مرینتم .مرینت از این بابت چیزی نمیدونه و من و خانواده ام در 7 سالگی به چین رفتیم و منم تصمیم گرفتم که پیش عموی مامانم بمونم . مامانو بابام اجازه دادن .من ازشون خواستم که درباره من به مرینت چیزی نگن چون حتما یک عالمه سوال میپرسه و اون ها قبول کردند ولی بهم گفتن که باید در 14 سالگی به پاریس بیای و منم قبول کردم . بعد از اون موقع دیگه به مرینت چیزی نگفتنو سعی کردن هر طور که شده اونو با یک چیزی سرگرم کنند تا منو یادش بره چون خواسته خودم بوده. حالا هم اومدم به پاریس تازه استاد فو منو مثل مرینت نگهبان کرده یعنی من و مرینت نگهبان یک جعبه ایم. خب ببخشید که درباره خودم توی این قسمت گفتم ولی میخواستم با اینجای داستان اشنا بشید و تازه با خودمم شوخی میکنم فقط به جای دایا مینویسم دایانا و به جای لی هم مینویسم لیلی و به جای دختر(دختر یخی)مینویسم دختر یخی.
از زبان ناشناس: (اونی که ملکه نیست همونی که با مارکانیوس هست)چه عالی خوبه که گابریل این انتخابو کردوتو دام من افتاد وچه عالی که این جاسوس ماهر ماریانا میخواد بهمون کمک کنه.هم ...تینا.تینا:بله قربان.ناشناس:تمام قرارمو کنسل کن.
ببخشید بچه ها که نتونستم این قسمت لیدی باگ با خودش همراه جدید اورده؟؟؟ رو توی داستان بزارم ولی توی قسمت بعدی میزارم لایک و نظر یادتون نره اگه لایک به 4 تا و نظرات به 8 تا نرسه پارت بعدی رو نمی زارم اخه حق دارم دیگه این همه زحمت میکشم بعدش نظر نمیدین .___. .تا تست دیگه خداحافظظظظظ.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
چرا من فکر میکردم لیلی آدمه؟
چرا من فکر میکردم لیلی آدمه؟
سلام تستت لایک شد🤩
یه تست راجب کار های عجیب بلک پینک گذاشتم برو ببین اجی ☺لطفا هم لایک کن هم داخل چالش شرکت کن💙🙂مرسی مهربونم 😍 تست های باحالی میزارم یادت نره دنبالم کنی ☺❤
ممنونممممممممممممممممم
چه باحال الان یک سوته میرم
چشم حتما هر سه کارو انجام میدم
حتما به تستات سر میزنم😊
ببخشید که پیامتو دیر دیدم:(