
انیونگ 🙌 خب این پارت ۲ سرطان عشقه و اینکه کم کم داستان جالب میشه 😊♥ خوشحال میشم اگه داستانمو بخونید 🙃

از زبون ا/ت : صب با صدای الارم مزخرف گوشیم از خواب نازم بیدار شدم 😑 رفتم دستشوییو لباسمو عوض کردمو رفتم پایین 👇 سر صبونه مامان سر صحبتو باز کرد. *ا/ت صبونتو که خوردی برو لباس بپوش میخوایم بریم پیش یه مشاور حالا که • بغض • قرار این طوری بشه باید از این 7 ماه خوب استفاده کنی 😢💔 _ مامانی جونم گریه نکن ناراحت میشما ، باش بعدش میرم لباس میپوشم 😊 به مامان یه لبخند دلگرم کننده زدمو رفتم اتاقم 🙂🚪 به محض اینکه درو بستم لبخندم خشک شد 😏 بدون هیچ احساسی 💔 لباسمو عوض کردمو رفتم پایین . ( عکس لباسم اون بالا هست )

یادم نمیاد تا کجا نوشتم 😐🔪 بعد از این که حاضر شدیم سوار ماشین شدیم. تو راه فقط به هستی فک میکردم 😕 امروز جمعس و فرار شنبه یعنی تو دانشگاه باید بهش بگم 💔 یهو از هپروت درومدم رسیده بودیم. اول که رفتیم تو منشی گفت باید 5 دقیقه صب کنیم تا کار نفر قبلی تموم بشه 😑 تو این 5 دقیقه داشتم تو اینترنت میچرخیم که بابا گفت بریم تو. _ چه عجب بلاخره کارشون تموم شد 😐 وقتی رفتیم تو من دکتر ندیدم فقط یه پسر کیوت دیدم که نشسته پشت میز 😂 یعنی این پسره میخواد به من مشاوره بده 🤔 خب حالا فعلا بیخی ( جیمین با لباس دکتری 😍😍 )
( جیمین ؛ مامان * بابا + ا/ت _ ) ؛ سلام بفرمایید بشینید ☺ + سلام چشم . ؛ خب چه کمکی از دستم برمیاد ؟ + ام خب اقای...؟ ؛ پارک هستم 🙂 پارک جیمین. + بله اقای پارک راستش ما به تازگی فهمیدیم که دخترم یه نوع سرطان خاص داره که ممکنه اتفاق های خوبی نیوفته 😟 و ما به کمک شما نیاز داریم. ؛ اوه بله من درمورد این نوع سرطان شنیدم ، واقعا متاسفم اما خب یکی از دکتر های امریکا مشغول ساخت دارو برای این نوع سرطانه. * واقعا یعنی وقتی اون دکتر تو امریکا بتونه داروشو درست کنه دخترمم میتونه زنده بمونه اوه خدای من 😀🥺 ؛ بله اگه بتونن به این دارو به دختر شمام میرسه ولی باید هرچی زودتر برین امریکا واسه ثبت نام برای این دارو چون وقتی بیاد همه میخوانش 😄 اها راستی بهتره که دخترتونو نبرید... _ چرا؟ ؛ چون فعلا بهتره تو جاهای شلوغ نباشی واست مضره 😉 _ اوکی ممنون * ممنون اقای پارک ما دیگه واسه جلسه ی بعد نمیتونیم بیاد لطفا هرچی تو جلسه های بعدی به دخترم گفتین ما رو هم در جریان بزارید 💜 ؛ اوه بله حتما ❤🙌 +_* خدافظ ؛ خدافظ
از زبون جیمین : بعد از این که رفتن گوشیمو برداشتم تا به نامجون هیونگ بگم امشب دیرتر میام خونه . بوق.. بوق.. بوق & الو سلام جیمینا ؛ سلام نامجون هیونگ خوبی ؟ اوهوم ممنون تو چی ؟ کی میای خونه ؟ ؛ مرسی بد نیستم ، راستش واسه همین بهت زنگ زدم ، امشب یه ذره دیرتر میام خونه . & اها باشه مواظب خودت باش 😘 ؛ توم همین طور فعلا بابای 😇 خب حالا بزار ببینم ساعت چنده ، ساعت ۸:۳۰ اوف فک کنم ساعت ۱۰ میتونم برم خونه 😑 هعی ؛ بوق... بوق... الو منشی ÷ بله دکتر پارک ؟ ؛ پرونده سرطانی های خاص با شماره ی دکتر لی رو بیار دفترم ( دکتری لی مثلا اسم همون دکتر امریکاییه هست ) ÷ بله الان میارم. اوف حالا تا این پرونده ها رو بیاره چه کنم 🤔 بزار با گوشیم ور برم 😁
بعد از ۱۰ دقیقه بلاخره منشی پرونده هارو اورد. از تشکر کردمو نشستمو شروع کردم به خوندن پرونده ها. به خودم که اومدم دیدم ساعت ۱۲ 😳 سریع سریع وسایلمو جمع کردمو سوار ماشین شدم 😓 امیدوارم نامجون هیونگ دارم نزنه 🤕 ماشینو تو پارکینگ پارک کردمو اروم اروم به سمت خونه حرکت کردم ، اول لای درو باز کردم تا خونه رو بررسی کنم . به نظر میاد که بخیر گذشته 🙌 رفتم تو و درو آروووم بستم. چند قدم که رفتم تو یکی دستشو گذاشت رو شونم.
برگشتم دیدم نامجون هیونگ با ساتور بالا سرم وایستاده 😵 اول یه جیغغغغ بنفشش کشیدم بعد شروع کردم به فرار 😐💔 از زبون راوی : نامجون داد میزد پدرررسگگگگ وایستا تا به حسابت برسممممم 😡😡 جیمینم داد میزد نه تو میخوای منو بکشی 😱 انقد تو خونه دوییدن که بلاخره نامجون جیمینو گرفت. از زبون جیمین : داشتم میدوییدم که نامجون هیونگ گرفتم 😐 حالا چه غلطی کنم 💔 & پدرسگ میمردی حداقل یه زنگ بزنی مردمو زنده شدم تا بیای 😑🔪 ؛ ببخشید بخدا حواسم نبود ، حالا میشه اون ساتورو بزاری کنار 😥🤕 & باشه برو گمشو تو اتاقت 😑 فردا صب از زبون ا/ت : بیدار شدم رفتم دستو صورتمو شدمو رفتم پایین ، امروز مامانینا میخوان برن امریکا 😟

باید تا فرودگاه برای بدرقشون برم ☺ با مامان بابا صبونه خوردیم حاضر شدیم بریم فرودگاه. بعد از بدرقه مامان بابا : برگشتم خونه ساعت ۶ بود. اماده شدم برم دانشگاه. یه نیم تنه کوتاه زرد با شلوارک لی پوشیدم . تو را استرس داشتم که چطوری به هستی بگم 💔 رفت تو دانشگاه ماشینم همون نزدیکیا پارک کردم ( ا/ت رانندگی بلده 😁 ) رفتم سمت میزمون دیدم تو گوشیشه نشستم پیشش که منو دیدی . تو کلاسمون فقط منو هستی ایرانی بودیم بغیه کره ای بودن پس راحت میتونستم بهش بگم 🙂💔 بهم سلام کردیمو نشستم تا استاد بیاد. بعد کلاس کشوندمش یه گوشه ی حیاط. ام هستی یه چیزی میخوام بهت بگم خواهش میکنم سعی کن خودتو اروم نگه داری 😢
× چیزی شده داری نگرانم میکنی 😟 _ ام اره × بگو دیگه 😐 _ باشه راستش من با مامانمینا چهارشنبه رفته بودیم دکتر البته من قبل چند تا تست داده بودم ، خب معلوم شد که من یه نوع سرطان خاص دارم که تا ۷ ماه دیگه زنده نمیمونم 💔 هستی شروع کرد به قهقه زدن × وای ا/ت اصلا دروغگوی خوبی نیستی 😂😂 قهقه هاش تبدیل شد به گریه 😢 سرشو تو بغلم گرفتم × عوضیییی تووو به من قول داده بودییی 😭😭🔪 _ عشقم... × به من نگو عشقم لعنتیییییییی 😭💔 _ باش باش اروم باش خواهش میکنم × ا/ت خیلی بدی 🥺 _ ببخشید
_ اه انقد گریه کردی یادم رفت اینو بگم × باز چی شده نکنه یه قاتل سریالیم دنبالت کرده 😒 _ نه بابا ، دارو این بیماری رو دارن تو امریکا می سازن مامان بابامم امروز رفتم اونجا واسه ثبت نام دارو 🙂 × واقعااااااااا _ اره اره کر شدم 😑 × کثافتتتت پس چرا زودتر نگفتی 😡🔪 _ یاااااا خدااااااا ازم دور شوووووو 😱😱😱😱😱

پایان پارت 2 💜 لایکو کامنت یادت نره 😐🔪
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عااااالی❤😹
🤩💕 افرین
💫💜
لطفا پارت بعدو بزار
پارت بعد تو بررسیه ♥
ادامههههههههههههههههههههه دارم از فضولی میمیرم
اوکی عزیزم 😍💜
هوییییییییییی
پارت بعد خیلی خیلی زوددددددددددد
حتماااا 💜 سعی میکنم امروز بزارمش بررسی 🙌
سلام تستت لایک شد🤩
یه تست راجب کار های عجیب بلک پینک گذاشتم برو ببین اجی ☺لطفا هم لایک کن هم داخل چالش شرکت کن💙🙂مرسی مهربونم 😍 تست های باحالی میزارم یادت نره دنبالم کنی ☺❤