
خب اینم پارت سه
گفتم : ممنون 🙂 🙂 و رفتم توی اتاقم سشوار رو از کشوی میز آرایش در آوردم و موهامو خشک کردم یکمم به کلاه هودیم گرفتم😐 😐 😐 چون بخاطر موهام خیس شده بود😁 😁 😁 بعد که موهام خشک شد شونش کردم خیلی صاف و نرم شده بود 😍 😍 😍 😍 بعد که موهام رو شونش کردم رفتم و خودمو انداختم روی تخت 🛌 🛌 🛌 گوشیم رو از هودیم در آوردم 📱 📱 📱 میا ۱۰۰ تا پیام داده بود 😳 🙄 😳 تازه باید بگم میا دوست صمیمیمه رفتم توی چت دیدم همش پرسیده : کجایی چرا جواب نمیدی یهو دیدم تماس تصویری گرفت بلند شدم روی تخت نشستم و به دیوار تکیه دادم و جواب دادم صدای دادش اومد گفت : کجاییییییییی😡 😡 🤬 🤬 🤬 🤬 🤬 ؟؟؟؟؟ بیا در خونتون هدیه تولدت رو اوردمممممممم😠 😠 😠 😤 یه ساعته اومدم هر دفعه از نگهبان میپرسم : ا/ت اومد میگه نه شما بفرمایید داخل میگم تو که نباشی به چه دردیم میخوره بیام تو 😤 😤 😤 گفتم : الان میام قرص آرامش بخشم میارم😝 😝 😝 😌 گفت : ا/تتتتتتتتتتتتت گفتم : الان میام در خونه رو باز میکنم بیا تو گفت : باشه🙃 🙃 🙃 🙃 رفتم درو باز کردم دستمو گرفت و کشیدم رفتیم تو و بردم توی اتاقم گفتم : بفرمایین 😐 😐 😐 😐 گفت : فرماییدم😆 😆 😆 😌 گفتم : خب چیکار داری گفت : اومدم هدیه تولدت رو بدم چند روزه نمیام مدرسه 😐 🤭 🤭 🤭 😂 گفتم : میگم میا گفت : بله گفتم : قراره برم سئول 😕 😕 😕 😕 گفت : چرااااااااااااااااااا 😟 😟 😟 😟 😟 گفتم : کاراته که بودم گفتن یه مسابقه هست اونم توی سئول هرکس میخواست شرکت کنه باید با سنسی بجنگه منم جنگیدم و بردم گفت : کی میری 😟 😟 گفتم : شنبه میرم 😕 😕 گفت : کی میای ؟؟؟😟 😟 😟 گفتم : پنجشنبه 😕 😕 😕 😕 ☹️ گفت : مامان بابات اجازه دادن؟ گفتم : اونا هنوز نمیدونن اما من حتما باید برم ☹️ ☹️ ☹️ گفت : الان برو بپرس 🙂 🙂 گفتم : باشه از روی تخت بلند شدم از اتاق رفتم بیرون رفتم سمت مامان بابا گفتم : مامان بابا 😕 😕 🙂 اونا همزمان : بله عزیزم ☺️ ☺️ ☺️ تمام ماجرا رو تعریف کردم بابا با ناراحتی گفت : باشه میتونی بری اما کی رو با خودت میبری گفتم : اریان گفت : باشه 🥰 🥰 ☹️ 🙁
رفتم سمت اتاق اریان درش 🚪 🚪 🚪 باز بود 😳 😳 رفتم توی اتاق دیدم میا پیش اریان نشسته و داره درباره ی سفر من حرف میزنه 😕 🙁 اریان تا منو دید دارم میبینم گفت : راست میگه 😢 🥺 😠 میتونی بدون من اصن دووم بیاری؟ گفتم : نه اما تو هم میای 😕 😕 🙂 قیافش از این 😠 😠 ☹️ به این 😳 😍 😍 🥰 🥰 تبدیل شد 😕 گفت : جدییییییییییییییییییییی ؟ گفتم : اره 🙂 🙂 🙂 ( نمیدونم چرا اما انگار این شکلک 🙂 🙂 🙂 افسردس 😐 😐 😐 🙄 ) میا گفت : اما از من دوری ☹️ ☹️ 😖 😫 گفتم : هر روز بهت زنگ میزنم 🙂 🙃 😉 گفت : قول میدی 😪 😪 🙄 🤔 گفتم : قول میدم 🙃 🙃 😉 گفت : باشه 🙂 🙃 🙃 🙂 گفتم : ممنون 😍 گفت : اما اگه زنگ نزنی وقتی برگردی شهیدی اوکی 😐 😂 😂 😂 گفتم : بله قربان و مثل سرباز ها دستمو بردم کنار سرم و صاف وایسادم🙂 با هم این حرکت رو رفتیم 🤛🏻🤜🏻👎👍 ✋🏻🤚🏻👈🏻👉🏻🤞🤞بعدش گفت : هدیه تولدت رو ببینیم؟ 🤨 🤨 🤨 😜 گفتم : باشهههههههههه 🤠 🤠 😍 😍 😍 پاشدیم رفتیم توی اتاقم یه جعبه داد دستم روش سوراخ بود 🧐 🧐 🧐 گفت : بازش کن اریانم همینو گفت بازش کردم یه سگ کوچولو توش بووود 😀 😀 😀 😄 گفت : همین الان اسمشو بزار 😎😎 😎 گفتم : باشههههههه خب امممممم رکسا خوبه ؟ ؟ ؟ اونو اریان همزمان گفتن : ارهههههههههههههههه 😀 😀 😀 رفتم سگو به مامان بابا نشون دادم بابا گفت : خیلییییی نازه 😇 😇 😇 😇 مامانم گفت : اره خیلی نازه و اونو از توی جعبه در اورد و گرفت توی بغلش (بچه ها یه نکته ا/ت تولدش گذشته و اینکه این سگه تربیت شدس ☺️ ☺️ ) رکسا صورت مامانم رو لیس زد مامانم سرشو برد عقب گفت : این خیلی نازه میتونی نگهش داری ☺️ ☺️ ☺️ ☺️ گفتم : ممنون مامان 😀 😀 😀 مامانم رکسا رو داد بابام بابامم انگار با رکسا کیف کرد 😎 😎 😎 😇 گفت : خیلی نازه و کیوته 😇 😇 😇 😇 😍 بعد رکسا رو داد به من ( یه نکته دیگه اینکه رکسا دختره ) بغلش کردم خودشو به من مالوند خیلی نرم بوددددد 😍 😍 😍 😍 😍 ( کای هم کلاسه 😐 😐 😐 😐 )

گرفتمش توی بغلم و رفتم سمت اتاقم اریان تا اونو دید سریع از دستم گرفتش و سفت بغلش کرد 😐 😐 😐 😄 😄 گفتم : این چرا اینقد با نمکهههه 😐 😍 😍 😍 میا گفت : نمد والا یه دونه شبیهش رو هم برا خودم خریدم اما گرونه 😐 😐 😐 هر کدومشون شد ۵۰۰۰۰۰۰۰۰ پونصد میلیون 😐 😐 گفتم : اما بانمکهههههههه😍 😍 😍 😐 گفت : اره☺️ ☺️ ☺️ روزی که ا/ت قراره به سئول بره : از زبان کوک : ا/ت از همه خداحافظی کرد 🥺 😢به من که رسید دستشو اورد جلو گفت : خدافظ 😐 😐 🙂 اما من با دست دادن راضی نمیشدم برا همین پریدم بقلش ( نویسنده : 😐 😐 😐 😐 ) اما وقتی به خودم اومدم از بقلش اومدم بیرون 😐 😐 😍 گفت : چیکار کردی 🤨 🤨 گفتم : هیچی 😐 🙂 گفت : باوش😐 😑 😑 😑 و روشو به بقیه کرد و گفت : من میرم 🙂 😟 😪 ☺️ و یه لبخند فیک اورد رو صورتش ( لبخند فیک یعنی لبخند الکی گفتم شاید بعضیا ندونن😐 ☺️ ) از زبان ا/ت : از همه خداحافظی کردم اریان اینقد گریه کرده بود که 😐 😐 😐زیر چشاش پف کرده بود و چشماش قرمز 😐 😐 میام دست کمی از اون نداشت 😐 ✨ ✨ ✨ ✨ چقد من ارزشمندم ( واسا ببینم مگه اریان نباید با این میرفت 😐 😐 یادم رفته بود واسا الان گندمو یه جوری درست کنم 😐 😐 ✨ ) به اریان گفتم : برا چی گریه میکردی 😐 😐 گفت : چون از مامان بابا کوک کای و میا دور میمونیممم 😐 😐 ( چه خوب گندمو درست کردم 😐 😐 ✨ یعنی نویسنده ماهر به این میگن😐 😐 😐 😐 😐 ✨ ) گفتم : اها 😐 ✨ ( کراش جدیدم 😐 ✨ اصن چرا اینقد من میپرم وسط داستان 😐 😐 ✨ ) ( یه نکته دیگه اینکه ا/ت رکسا رو آورده فقط توی قفسه و ما برقمون الان رفته 😐 ✨ 😐 ✨ بریم ادامه 😐 ✨ ) رکسا از توی قفس اروم هاپ هاپ میکرد 😐 😐 اروم یعنی خیلی اروما 😐 😐 ✨ رفتیم سوار هواپیما شدیم جای منو اریان کنار هم بود😐 سرمو گذاشتم روی شونه اریان و خوابیدم ۳ ساعت بعد : یه صدای اروم میومد میگفت : پاشو ا/ت پاشو پاشوووو رسیدیم چشمامو اروم اروم باز کردم اخخخ هوراااا رسیدیم به اریان گفتم : اریان میگما رکسا رو در بیار بده بغلش کنم 😐 😐 ✨ گفت : پاشو بینیم تو هتل بغلش کن 😐 😐 😑 ✨ گفتم : ندی پا نمیشم 😐 ✨ رکسا رو در اورد داد بغلم گفت : حالا پاشوووو 😑 😑 ✨ رکسا رو سفت چسبیدم و بلند شدم

گرفتمش توی بغلم و رفتم سمت اتاقم اریان تا اونو دید سریع از دستم گرفتش و سفت بغلش کرد 😐 😐 😐 😄 😄 گفتم : این چرا اینقد با نمکهههه 😐 😍 😍 😍 میا گفت : نمد والا یه دونه شبیهش رو هم برا خودم خریدم اما گرونه 😐 😐 😐 هر کدومشون شد ۵۰۰۰۰۰۰۰۰ پونصد میلیون 😐 😐 گفتم : اما بانمکهههههههه😍 😍 😍 😐 گفت : اره☺️ ☺️ ☺️ روزی که ا/ت قراره به سئول بره : از زبان کوک : ا/ت از همه خداحافظی کرد 🥺 😢به من که رسید دستشو اورد جلو گفت : خدافظ 😐 😐 🙂 اما من با دست دادن راضی نمیشدم برا همین پریدم بقلش ( نویسنده : 😐 😐 😐 😐 ) اما وقتی به خودم اومدم از بقلش اومدم بیرون 😐 😐 😍 گفت : چیکار کردی 🤨 🤨 گفتم : هیچی 😐 🙂 گفت : باوش😐 😑 😑 😑 و روشو به بقیه کرد و گفت : من میرم 🙂 😟 😪 ☺️ و یه لبخند فیک اورد رو صورتش ( لبخند فیک یعنی لبخند الکی گفتم شاید بعضیا ندونن😐 ☺️ ) از زبان ا/ت : از همه خداحافظی کردم اریان اینقد گریه کرده بود که 😐 😐 😐زیر چشاش پف کرده بود و چشماش قرمز 😐 😐 میام دست کمی از اون نداشت 😐 ✨ ✨ ✨ ✨ چقد من ارزشمندم ( واسا ببینم مگه اریان نباید با این میرفت 😐 😐 یادم رفته بود واسا الان گندمو یه جوری درست کنم 😐 😐 ✨ ) به اریان گفتم : برا چی گریه میکردی 😐 😐 گفت : چون از مامان بابا کوک کای و میا دور میمونیممم 😐 😐 ( چه خوب گندمو درست کردم 😐 😐 ✨ یعنی نویسنده ماهر به این میگن😐 😐 😐 😐 😐 ✨ ) گفتم : اها 😐 ✨ ( کراش جدیدم 😐 ✨ اصن چرا اینقد من میپرم وسط داستان 😐 😐 ✨ ) ( یه نکته دیگه اینکه ا/ت رکسا رو آورده فقط توی قفسه و ما برقمون الان رفته 😐 ✨ 😐 ✨ بریم ادامه 😐 ✨ ) رکسا از توی قفس اروم هاپ هاپ میکرد 😐 😐 اروم یعنی خیلی اروما 😐 😐 ✨ رفتیم سوار هواپیما شدیم جای منو اریان کنار هم بود😐 سرمو گذاشتم روی شونه اریان و خوابیدم ۳ ساعت بعد : یه صدای اروم میومد میگفت : پاشو ا/ت پاشو پاشوووو رسیدیم چشمامو اروم اروم باز کردم اخخخ هوراااا رسیدیم به اریان گفتم : اریان میگما رکسا رو در بیار بده بغلش کنم 😐 😐 ✨ گفت : پاشو بینیم تو هتل بغلش کن 😐 😐 😑 ✨ گفتم : ندی پا نمیشم 😐 ✨ رکسا رو در اورد داد بغلم گفت : حالا پاشوووو 😑 😑 ✨ رکسا رو سفت چسبیدم و بلند شدم

اریان ساکمو داد 😍 😐 🧳 🎒 ساک رو گرفتم توی یه دستم و توی اون دستمم رکسا بود دیگه 😐 🙂 😍 رفتیم سمت در خروجی از هواپیما که رفتیم بیرون کلی ماشین و بادیگارد دیدیم 😐 😐 😑 😖 😖 اَی خِداااااااااااااا کمککک 😐 😐 😪 منو اریان همو نگاه کردیم 😐 و بلههه حدسم درسته اونارو بابا فرستاده اینجا برای ما 😐 😖 😑 ( شاید بگین این بدبخت چرا ناراحته 😐 😐 بزارین یه سوال کنم 😐 اگه پولدار باشین و هر جایی میرین بادیگارد باید ببرین چیکار میکنین 😐 😐 معلومه دیگه شمام ری اکشن ا/ت رو دارین 😐 😍 ) یکی از بادیگاردا اومد سمت ما گفت : بفرمایید سوار ماشین شید 😇 😇 😇 ما هم دنبالش رفتیم توی یکی از ماشینا 😐 ( بچه ها دستم خیلی درد میکنه اما چون یه نفر انگار خیلی دوست داشت بنویسم و بزارم دارم مینویسم 😐 😐 😍 😖 دستمممممممم 😖 😖 😑 و منو میبینید با دستی که درد میکنه و داره اهنگ تائو عضو سابق اکسو رو میگوشه 😐 😐 😐 😖 خب بریم سراغ ادامه داستان 😍 😍 🙂 ) نیم ساعت بعد : رسیدیم دم یک هتل رفتیم تو ( وایساااااااااا عرررر قلبممممممممممم تائو خیلی خوب میخونهههههههه الان غش میکنممم 😐 😐 😐 😍 و بله تو اتاق من کنسرت به راهه 😐 😍 قلبممممممم خب فعلا دیگه مزاحم نمیشم 😐 ) رفتیم سمت صندوق دار بادیگارد گفت : اتاق جئون 😐 😐 (تو ذهن ا/ت : اهاییییییی من جئون نیستم اما حالا ولش کن 😐 😐 😐 💔 💔 ( من برم یکم تکلیف زبانمو بنویسم بیام 🥰 🥰 😘 ) صندوق دار گفت : اتاق ۵۰۱ و ۵۰۲ و ۵۰۳ کلیدا رو به بادیگارد داد 😐 😐 ( دوباره ذهن ا/ت اهاااییییی منو اریان کشکیم 😐 😐 💔 💔 ) بادیگارد راه افتاده منو اریان هم پشت سرش رفتیم ( یه نکته بگم ۵۰۱ برا اریان و ا/ت هست و بقیشو یعنی ۵۰۲ و ۵۰۳ برا بادیگاردا 😐 😐 💔 چیه نکنه انتظار داری اون بدبختا تو خیابون بخوابن 😐 😐 😐 💔 )

بقیش توی نتیجه اینکه این اتاق ا/تس و اتاق اریانو پارت بعد میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت قشنگه لطفا ادامه بده عزیزم 😍😊
ممنون😊