
همون طور که میدونین داستان در باره واید کرتزه امیدوارم خوشتون بیاد🐾
امروز دوباره مثل روزهای دیگه بود.راستی من مارتا ایکیپس هستم و تو کانادا زندگی میکنم،من با مامانم و برادرخوندم لوکاس زندگی میکنم.من از لوکاس متنفرم چون از من کوچیک تره مامانم بهش بیشتر اهمیت میده.همه روز های من یکیه.من هر روز میرم سرکار،من یه منشی ام ولی دلم نمیخواست که یه منشی باشم،دلم میخواست یه انیمال کیپر(مراقب حیوانات)باشم.من عاشق حیواناتم.و از بچگی کارتون واید کرتز رو می دیدم و عاشقش بودم مخصوصا مارتین.
من تمام روز کار میکنم و بعد میرم خونه.اما اینقدر هم آسون و راحت نیست. بچه های اونجا از من متنفرن پس راه سختی رو در پیش دارم. امروز با بادکنک های آبی خیس شدم و موهای سیاه خیسم جلوی صورتم ریختن و گذاشتن با چشمای آبی روشنم جایی رو ببینم. حتما الان میگین تو ماشین نشستی و خیس نمی شی که ولی من ماشین ندارم و با یه دوچرخه به سرکار میرم.
امروز از بقیه روز ها بهتر بود.میدونی حداقل بوی بدی نمیدم و مارا رو سرم نیستن.یه چیزی درباره چشمای آبیم.مامانم میگه که چشمام از خورشید هم درخشان اره ولی رئیسم میگه"چشمای مشکیت مثل جهنمن"دیدی اون حتی به من اهمیت گذاشت که ببینه چشام چه رنگیه بعد بخواد نظر بده؟؟؟؟
میدونی من همیشه آرزو میکردم یه روزی بیاد که از اینجا برم تا دیگه خانواده رو نبینم.رفتم جلوی تقویم تا امروز رو خط بزنم که دیدم"ولی نههههههههه"فردا تولدم بود.میدونم،میدونم آره روز تولد روز خوبیه ولی برای من نه مامانم به جوری جشن تولد رو درست میکنه که انگار تولد لوکاسه.ولی فردا باید میرفتم خونه مامانم وگرنه اتفاق بدی می افتاد.
آماده شدم تا برم خونه مامانم. تو راه چیزی و کسی نبود که منو بزنه و خیس کنه یا بلایی سرم بیاره.عجیب بود معمولا تو کمین بودن.رفتم تا رسیدم خونه مامانم و دیدم خونه بیرونش با رنگ آبی کم رنگ تزیین شده.واقعا عجیب بود چون رنگ مورد علاقه لوکاس قرمزه و من آبی کم رنگ.وقتی رفتم تو همه گفتن"سوپرایز"گفتم"لوکاس پشت سرمه؟؟؟؟"مامانم"گفت چرا لوکاس خودت امروز تولد خودته"نمیدونم چی شده ولی چیزی نگفتم. مامانم گفت"وقت باز کردن هدیس"وای،بخشی که ازش متنفرم.مامانم گفت"اینو یه پیرمرد غریبه داد و گفت برای توعه و تنها بازش کن"چی تنها چرا؟چرا یه پیرمرد باید برام هدیه بگیره؟؟؟مامانم گفت"خوب هدیه اول یه بسته بزرگ کمیک مارول"من عاشق کمیک مارولم ولی تنها چیزی که الان بهش فکر میکردم اون هدیه ای بود که پیرمرد آورده بود.
اگه به ۱۰ تا لایک برسه پارت ۲ رو میزارم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بود
آجی چرا پارت بعدو نمینویسی🥺
پس این پارت بعد چی شد آجی😕🥺
خواهش میکنم آجی منم ممنونم❤😘
عاااالییی بود پارت بعد لطفاااا❤❤❤
میسی آجی تو تنها کسی هستی که منو درک میکنه😘😘😘😘😘😘بخاطر تو پارت بعد هم زود میسازم😘