
بریم برا شروع ...
جونگکوک: با حال داغونی سوار ماشین شدم و ب سمت خونه حرکت کردم رسیدم خونه در رو باز کردم بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاقم و خودمو انداختم رو تخت دلم میخواست الان یکی بیاد و باهاش حرف بزنم خودمو خالی کنم دیگه تحمل نداشتم بغضم ترکید و چند قطره اشک از چشمم اومد همون لحظه در باز شد و تهیونگ وارد اتاق شد(علامت تهیونگ&) &چیزی شده کوک ؟ ×ا...اره &خب چرا هیچی نمیگی بگو شاید بتونم کمکت کنم ×راستش من و مین هی چند وقته بهم زدیم اونم فقط بخاطر اشتباه من ی اشتباه بچه گانه حالا نمیدونم باید چیکار کنم &اوه متاسفم خب اول از همه بیا مراقب کاراش باش هوم چطوره؟ ×بدم نمیگی یعنی تعقیبش کنم اما من دیگه بهش شک ندارم &شک مهم نیس فقط مواظب باش کاره خطرناکی نکنه ×خب بعدش؟ &بعدشو میسپارم ب خودت😂 حرفش باعث شد لبخند بزنم و گفتم ×ممنون کمکت خیلی بزرگ بود😁😂 &هدفم این بود ک بخندی خب کمکی خواستی حتما ما رو در جریان بزار
×باشه مرسی ته ته😁 تهیونگ از اتاق رفت بیرون منم غرق در افکارم خوابم برد صبح زود بیدار شدم و صبحونه خوردم و لباس پوشیدم ی ماسک مشکی زدم کلاه مشکی گذاشتم و از خونه زدم بیرون با تاکسی رفتم جلویه در خونه مین هی از تاکسی پیاده شدم و همون اطراف وایسادم بالاخره اومد بیرون مین هی: صبح بیدار شدم تصمیم گرفتم بعد خوردن صبحونه برم و قدمی بزنم صبحونه خوردم و برگشتم ب اتاق تا لباس بپوشم ی تیشرت سبز با شلوار مشکی تیشرت رو دادم داخل شلوارم و گوشیم رو گذاشتم تو جیبم و کفشه مشکی اسپرت پوشیدم آرایش کردم و سریع از خونه اومدم بیرون داشتم راه میرفتم ک احساس کردم یکی مثه سایه داره دنبالم میکنه ب رو خودم نیوردم اما ترسیده بودم تصمیم گرفتم برایه اینکه بفهمم اون کیه کاری کنم رفتم داخل ی کوچه خلوت دوییدم و بعدش وایسادم ب پشت سرم نگاه کردم چ مرده عجیبیه ماسک و کلاه داشت نشناختمش رفتم سمتش اما انگار داشت دور میشد گفتم +هعی کجا میری ترسو با حرفم متوقف شد
برگشت و اومد سمتم ترسیدم گفتم +نزدیک من نیا ب حرفم گوش نکرد دوباره گفتم +مگه کری گفتم نزدیک من نشو اومد تویه ی قدمی من وایساد و ماسکشو داد پایین عه این ک جونگکوکه × گفتی ترسو دیگه اره مشخص شد کی ترسوعه😑 +خیلی بی مزه ای اصن بگو ببینم چرا دنبالم میکنی × دوس دارم دنبالت کنم +همه چی تموم شده تو هنوزم باورت نشده نه؟ ×نه باورم نشده چون میتونیم همه چی رو درست کنیم +حرفات خنده داره من فردا از کره میرم میشه بپرسم چجوری میخوای درستش کنی × دیشبم گفتم تو جایی نمیری + اگه تونستی من حرفی ندارم خواستم از کنارش رد بشم ک دستمو گرفت و گفت × میدونی ک میتونم مانع رفتنت شم + بعید میدونم حالا دستمو ول کن میخوام برگردم خونه دستم رو ول کرد ×مواظب خودت باش هوففف سریع از اونجا دور شدم و برگشتم ب خونه رو مبل نشستم فکری ب ذهنم رسید حالا ک اصرار داره و ب اشتباهش پی برده میتونیم همه چی رو درست کنیم ولی با ی نقشه درست حسابی فردا تولد جونگکوک هس زنگ میزنم ب پسرا تا با هم نقشه رو عملی کنیم بعد از کلی حرف زدن همه چی اوکی شد
از جام بلند شدم رفتم تو آشپزخونه و نودل درست کردم سریع غذامو خوردم و رفتم خرید بالاخره برایه فردا کلی کار نکرده دارم کلی وسیله گرفتم و برگشتم خونه کیک رو هم سفارش دادم موند کادو ک اونم فردا میگیرم وسایل رو گذاشتم و شروع کردم ب مرتب کردم خونه کارا انجام شد موند تزئین خونه خسته شدم نشستم رو مبل گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم ب مینسو دلم براش تنگ شده بود باهاش حرف زدم و بعد رو مبل خوابیدم بیدار ک شدم رفتم دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم و اومدم مشغول تزئین خونه شدم کارام تموم شد یچیزی خوردم و رفتم تو اتاقم آلبوم عکس رو برداشتم و عکسایه بچگیم رو نگاه میکردم با صدا زنگ گوشیم آلبوم رو گذاشتم رو میزم و ب سمت گوشیم رفتم مامانه چقدر دلم براشون تنگ شده کلی با مامان حرف زدم بعدشم گرفتم خوابیدم جونگکوک: گفت فردا میخواد بره کاری از دستم برنمیاد چجوری شاهد این باشم ک ع ش ق م از پیشم بره فقط ب همین اتفاقا فکر میکردم یهو ی لیوان آب روم خالی شد ب خودم اومدم گفتم ×چیکار میکنی اه خیس شدم دیدم جیمین و تهیونگ از خنده افتادن رو زمین داشتن روده بر میشدن × خیلخوب تلافی میکنم حالا ببین از اتاق اومدم بیرون و رفتم ب سمت آشپزخونه × جین غذایه تهیونگ و جیمین کدومه (علامت جین٪) ٪اینا × خوبه حالا منم ک تلافی میکنم خنده ی شیطانی ک کردم باعث شد جین بپرسه ٪چی تو سرته کلک😂 × نقشه دارم براشون وقتی غذا رو بخورن میسوزن وایی چی بشههه😂
میز رو چیدیم همه نشستن سر میز تهیونگ و جیمین با خوردن غذا ب سرفه افتادن و در ب در دنبال آب میگشتن واییی من و جین هم داشتیم میمردیم صحنه قشنگی بود کلی بهشون خندیدم بعد جمع کردن میز رفتم ب اتاقم رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم مین هی: بیدار شدم ساعت ۱۲ بود هوفف چقدر خوابیدم سریع رفتم کارام رو کردم و حاضر شدم هودی طوسی با شلوار سفید و کفشه اسپرت آرایش کردم کیفم رو برداشتم و رفتم سوار ماشین شدم اول رفتم کادو گرفتم برای کوکی😁 بعدم رفتم کیک رو گرفتم رفتم خونه همه چی تقریبا آماده بود زنگ زدم ب جیمین (علامت جیمین #) +سلام جیمین خوبی؟ # سلام مین هی خوبم نقشه در چ حاله؟ + عالیه شما ب بهونه ی کاری بیاید خونه من سریع # باشه ما تا ۲ ساعت دیگه اونجاییم +اوکی بای قطع کردم و پریدم تو حمام بعد از تموم شدن کارم رفتم تو اتاقم موهام رو کیوت بافتم و ی پیرهن بلند قرمز پوشیدم آستین هایه تورش خوشگلش کرده بود با کفشه مشکی پاشنه بلند آرایش کردم کارم تموم شد زنگ خونه ب صدا در اومد رفتم پایین و در رو باز کردم با دیدن همه پسرا بجز کوک خندم گرفت +خوش اومدین کوک چیزی نفهمید؟ همه باهم گفتن نه هیچی😂 پسرا رفتم داخل منم رفتم تو اتاقم گوشی رو برداشتم صدام رو جوری کردم ک انگار خیلی گریه کردم زنگ زدم ب جونگکوک
پارت بعدی احتمالا پارت اخر باشه لایک و فالو و کامنت یادتون نشه خوشگلا😍😁 فالو ^ فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
💜ARMY💜
| 1 ساعت پیش
عالییی عزیزمممم مثه همیشهههه😍😘❤
آجی میشی؟
سلام گلی معلومه که آجی میشم من نیلوام
سلام آجی نیلو منم رها عم ۱۳ سالمه خوشبختم❤😘😍
😉💜🎶
چندتا لایک و کامنت پلیزززز😁🙃