زمانی که تو انجا بودی p9

از زبان ارلین رفتیم داخل نشستیم دامبلدور سخنرانی کرد و استاد جدید دفای در برابر جادوی سیاه رو بهمون معرفی کرد که البته از اول میدونستیم کیه الستر مودی نصف زندانی های ازکابانو گزفته ولی همش یه معجون میخورد رونا:ترسناکه من:اوم بعد مدرسه های دیگه اومدن بوباتون و دورمسترانگ اوناام نشستن کلی چیز خوردیم و رفتیم سر کلاس جادوی سیاه الستر مودی خیلی تند تند حرف میزد کلاسو با گریفندور داشتیم مودی:خوب کی میدونه وردای ممنوعه چین من خیلی اروم دستمو بردم بالا مودی:خانم پارکر من:خب یکیش اواداکداواس که بدون هیچ اثری یه نفرو به قتل میرسونه صدام در تمام مدت میلرزید و بریده بریده حرف میزدم مودی:بله خب بعدیشو کی میدونه رون:کرشیو که ورد شکنجس مودی:بابات خوب اینو میدونه و بعدیش نویل:ورد ایمپریو که ادمو به کنترل خودش درمیاره

مودی اون وردا رو رویه عنکبوت انجام داد مودی :ایمپریو مینداختش رو سر بچه ها واقعا که انداختش جلوی رِوِنا رونا با جیغ پرتش کرد اینور منم با جیغ پرتش کردم اونور . کرشیو داشت زجر میکشید خیلی بد بود من:تمومش کنین این کار درست نیست اشک تو چشمام جم شده بود به رونا نگا کردم اونم بغض کرده بود مودی عنکبوتو کشت واقعا که چه بی رحم از کلاس رفتیم بیرون

هرماینی:واقعا اینکار اصلا انسانی نیس وردای ممنوعه رو جلوی ما توی کلاس انجام میده من:خیلی بی رحمه رون:یه عنکبوت بود ها خودتم پرتش کردی من:پرتش کردم ولی نکشتمش که مودی:لانگ باتم با من بیا رفتیم کنار جام اتش کسایی داشتن اسمشونو مینداختنو نگا میکردیم باید بالای ۱۷ سال باشن سدریکم انداخت ویکتورم که کلا داشت به هرماینی نگا میکرد من:هی رِوِنا فک کنم ویکتور از هرماینی خوشش میاد رونا:اره خیلی معلومه راستی واسه یولبال کی بهت درخواست داده؟ من:چن نفر دادن ولی رد کردم رونا:چرا منتظر کسی هستی؟ من:نه فقط نخواستم با اونا برم به تو کی داده؟ رونا:چن نفر دادن درخواست یکی از پسرای دورمسترانگو قبول کردم

قرار بود دامبلدور اسمارو بگه دامبلدور:از مدرسه بوباتون خانم فلور دلاکور همه دست زدن از مدرسه دورمسترانگ اقای ویکتور کرام و از مددسه هاگوارتز اقای سدریک دیگوری برای سدریک از بقیه بیشتر دست زدن منو هانا و رونا ام کلی دست زدیم اما یهو یه اسم دیگه از جام اتش بیرون اومد همه تعجب کرده بودن دامبلدور:هری پاتر هری پاترررر هری که شک شده بود رفت جلو همه بهش چیز میز میگفتن خیلی شک شدم ولی اگه میدونستم قراره چی پیش بیاد این در برابرش خیلی کم بود از زبان هری اسم منو خوندن اخه چطوری رفتم جلو همه میگفتن تقلب کردم و میخوام دیده شم ولی من نکرده بودم

رفتم دفتر دامبلدور دامبلدور بدو بدو اومد جلو هی هری تو اسمتو انداختی تو جام من:نه اقا _مطمئنی؟+بله اقا _خیله خوب کارکاروف:خوب معلومه دروغ میگه دامبلدور:نه دیگور اون این کارو نمیکنه بهرحال اون باید بره هرجا میرفتم بهم میگفتن تقلبکار حتی پیکسلم زده بودن رونم باهام حرف نمیزد چرا اینقد ب.ی.ش.ع.و.ر شده بود رفتم پیش ارلین من:هی ارلین توام فک میکنی من تقلب کردم ارلین:خب نه هری چون این مسابقه مرگباره چرا کسی باید از قصد بره تو دل مرگ من:ممنون که حداقل تو میفهمی ارلین:بقیم میفهمن به زودی من:فک نکنم از زبان ارلین هری نمیتونست اینکارو کرده باشه جرج و فرد انجام دادن و نتیجشم دیدن بعید میدونم تونسته باشه انجام بده دیدم رونا داره میاد من:هی رِوِنا توام فک میکنی هری بوده؟ رونا:نمیدونم ترجیح میدم هیچی نگم من:اوم از دور هری رو دیدم که با دراکو درگیر شده رفتیم جلو که یهو بهم ورد زدن ااااا صدای جیغ هرماینی بود دندوناش داشت بلند میشد صورت کربم جوش زده بود و هریو دراکو هنوز دعوا میکردن من رفتم بینشون وایستادم با داد من:چه خبرتونه نگا کنین چیکار کردین هم کرب هم هرماینی بخاطر شما اینجوری شدن و هنوز دارین دعوا میکنین براتون متاسفم

صورت کرب و هرماینی ام درست کردم من:دیگه ام اینجا واینستید خجالتم نمیکشن واقعا که از زبون دراکو هنوز داشتیم دعوا میکردیم که یهو اون گندزاده اومد چنتا چیز گف تازه فهمیدم چیکار کردم تاحالا اونو اینقد عصبانی و جدی ندیده بودم خیلی پرجذبه بود ماام دیگه هیچی نگفتیم ینی نمیتونستیم که بگیم از زبون هری از چشماش خشم میومد نمیتونستم تو چشاش نگا کنم تاحالا ارلینو اینجوری ندیده بودم از زبون خوده ارلین یه لحظه به خودم اومدم دیدم یکم زیاده روی کردم همه ساکت شده بودن هم اون دراکو هم هری هم همه من:ببخشید بابتش مودی:معذرت خواهی نکن خوشم اومد تاحالا فک میکردم یه دختره لوسو مسخره ای ولی الان میبینم نه بابا برین همتون از جلوی چشمم من:بهرحال نباید اونکارو میکردم ببخشید همگی و دور شدم رونا:هی ارلین چیشد من:نمیدونم یه لحظه ازین که اونکارو کردنو اهمیت ندادن عصبی شدم رِوِنا:بهرحال خیلی جذاب شدی یه لحظه😂من:برو بابا😂 لایک و کامنت فراموش نشه♥️🌈