سلام دوستان الان میخام چندتا داستان بهتون معرفی کنم که خودم عاشقشونم..عاشقان فراطبیعی-تارمتصل-قصه ی عشق-خدمتکار خانه من-دبیرستان عشق وتنفر..دوست داشتم از اینجا به نویسنده های این داستانا بگم واقعا نویسنده های فوق العاده ای هستند
لیندو من رو رسوند به خونه وقتی برگشتم دیدم خاله هتی داره مغازه رو جارو میکنه جارو رو ازش گرفتم وگفتم:ببخشید دیر برگشتم،بقیشو خودم تمیز میکنم..شروع کردم به تمیز کردن کف مغازه،خاله هتی لبخندی زد وگفت:خوب از قرارتون چخبر گفتم:یعنی چی خبری نبود..نگامکردوگفت دیدم رسوندت معلومه دوست داره.از خجالت قرمز شدمو گفتم:مم...چی..واقعا!!
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
خیلی زیبا بود😍
داستان خیلی قشنگه
اذیت نکن دیگه بزار بعدی رو😶
داستانت عالیع
اگر میخوای منو دق بدی بگم موفق شدی تو رو خدا زودتر بعدی رو بزار
عالی
عالی بود من عاشق داستاناتم تو پارت بعدی داستانم معرفیش میکنم چون عالیه
شک ندارم که خاله هتی هم کشته شده 😭😭😭
چی شد ؟ متطمعا هستم خاله هتی کشته شد و روی زمین پور از خون بود .
زود تر بعدی را بزار