هلو این پارت باحاله
رو تخت بیمارستان به هوش اومدم یونگی کنارم داشت گوشی بازی میکر با صدای کمی پرسیدم سارا کجاست به زور کلمات از دهنم بیرون میومد یونگی اومد نزدیک وقتی فهمید چی میگم گفت حالش خیلی خوب نیست ولی رو به بهبودیه نگران نباش دکتر همون لحظه اومد تو و گفت اقا وقت ملاقات تموم شده دلم نمیخواست شوگا بره اما نمیتونستم کاری کنم وقتی رفت دوباره خوابم برد وقتی پاشدم سرحال بودم میتونستم از جام بلند شم بلند شدم نشستم رو تختم پرستار اومد تو و گفت به هوش اومدید باید دارو هاتونو بخورید از ش پرسیدم خواهرم کجاست کی وقت ملاقات میشه من چقدر خواب بودم ..حرفم رو قطع کرد گفت ببخشید یه نفس بکشید گفت چی اها ببخشید
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
پارت بعدی را کی میزاری عزیزم منتظرم💜💜
عالی بودددد
پارت بعدی
الان میخواستم بنویسم