
خوب خواهر گرامی سایکا این داستانی از من و تو
از زبان آیناز با صدا سایکا بیدار شد. آیناز:ها چته سایکا:بلند شو شرکت آیناز :ها اها !چیی بلند شو سایکا:منم سیع داشتم همینو بگم آیناز:امروز اولین روز کاری من سایکا بود ما در رگه روسیی کره ایی بودیم از خانواده ی ثروتمدی بودیم حوصله م مون ته اسفالد کشیده. بود رفیتم توی شرکت کار کنیم دستیار رییس پارک و رییس بیون بودیم یعنی منشی

سایکا👆👆👆 رفتم دستشویی صبحونه مورد علاقه ام رو خوردم بعد صبحونه مورد علاقه ی خانم حاظره شد خوردیم با ماشین های خودم رفتییم ماشین ها استایل دحتر در عکس بعد

از زبان سایکا:دختر ی دنده بهش گفتم لباس باز نپوش قبول نکرد هر دو با لامبرگینی های مشکیمون (برای آیناز لامرگینی مات برای سایکا براق)نشستیم تا شرکت مسابقه دادیم بله مساوی بعد وارد شرکت شدیم همه فکر می کردن مدلیم می گفتیم نه ما مدل نیستیم داشتم تو سالن اصلی به دفتر مشترک ریس بیون و پارک نزدیک می شودیم که. مردی با ماسک کت مشکی رو شونه های اون خر انداخت سایکا:دختر بهت گفتم لباس باز نپوش آیناز :غلط خوردممم
از زبان سایکا داشتیم وارد دفتر رییس می شدیم که فشارم افتاد خواستم ایناز رو صدا کنم دیدم رو زمین پهنه سایکا:هوی گشاد بلند شو او بیهوش بود دیگه چیزی نفهمیدم ........1روز بعد از زبان ایناز بلند شدم دیدم بغل ی پسر هستم آیناز:جییییغ کای:هم چته سایکا:آیناز بیدارشیدی . آیناز:دیدم 12 تا خرمن ریخت تو اتاق هوی چطونه من اینجا چیکار می کنم چانیول:هوی زبون دراز تو شرکت من بیهوش بودی دیدم زیر خط فقری اوردمت خونه م آیناز:سایکا تو عمارت کمتر از ملکه بهمون نمیگن این چی زر می زنه بکهیون:عمارت تو کی هستی ملکه فسقلی سایکا با پا زد لای پاهاش سایکا:اخیشش بلند شو بریم عمارت آیناز:سوییچ لامرگینی من نیستتتنتن جییغغ سایکا :احیانن تو جیب نیست آیناز:اوممم اره شیومین:لامرگینی مشکی مات برا توعه سایکا سایکا:نه براق برا منه مات برای آیناز
داشتیم می رفیتم خونه که سوهو جلوی در رو گرفت آیناز: هووی چته سوهو :ملکه کیفت آیناز:ها اها بایی رفتم سوار ماشین شدیم سایکا:آیناز امروز چندمم آیناز :5شنبه هییی مهمونی. سایکا:چقدر باهوش
تمام تا پارت بعد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت 2 تو برسیه ولی 3 پارت هیچ وقت نیاد چون حماییت نمیشه
بخاطر تو باشه