
سلام بعد سالها اومدم بریم بخونیم

نمیخواستم ابروم بره ولی اشکام همینجوری جاری میشدن یونگی دستمو گرفتو با اعضا راه افتادیم(راستی ا/ت الان کفت پاشنه بلند داره) داشت میدوید منم پشت سرش میکشید یهو پام پیچ خورد دستم از دستش اومد بیرون خواستم پاشم اما نمیشد پام درد میکرد یونگی اومد گفت پاشو گفتم نمیتونم پام دردمیکنه مخواست بغلم کنه که گفتم چرا میتونم راه برم پام برای یه لحظه درد میکرد گفت پس پاشو پاشدم پاشنه کفشم شکسته بود اون یکی پاشنشم در اودم و دویدم گفشم انگار خراب شده بود (خب وقتی پاشنشو بکنی خراب میشه) اهمیت نمیدادم و فقط میدویدم رسیدیم بیرون بقیه اعضا اونجا بودن دیدن هی جی داره گریه میکنه ولی

اون بغل تهیونگ بود به خودم اومدم دیدم منم دارم گریه میکنم اشکامو پاک کردم به کفشام نگاه کردم تهش پاره شده بود هی جی که کاری نمیتونست بکنه چون داشت گریه میکرد هر کدوم از اعضا هم یه ور ولو بودنجز شوگا که اونم ولو شد رفتم به جیمین گفتم من میرم یه کاری دارم پاشد گفت کجا گفتم ته کفشم پاره شد میخوام برم دنبال یه چیزی بگردم که بتونم اینو یه کاری کنم جیمین گفت منم میام بزار به نامجون بگم گفت باشه برو رفت گفت و زود اومد گفت چرا پاره شدن ته کفشت براش همه چیز رو تعرف کردم گفت اها رسیدیم به یه جایی گفتم جیمین میای مسابقه گفت من مشکل ندارم اما تو کفشات پارست گفتم اگه مشکل داشتم بهت نمیگفتم بیا مسابقه گفت باشه که یکی صدامون زد یونگی بود جیمین گفت چرا اومدی یونگی گفت نامجون مجبوزم کرد گفتم ا/ت هنوز داشت گریه میکرد گفت نه

گفتم خب خوبه رسیدیم به کفش فروشی یه کفش خوشگل سفید گرفتم و برگشتیم پیش اعضا با اعضا رفتیم من و شوگا و کوکی رفتیم ترن جیمین تهیونگ و هی جی هم رفتن ماشین بازی(ماشین برقی رو میگم) نامجون جی هوپ و جین هم رفتن یه چیزی بگیرن بخوریم سوار ترن شدیم خیلی باحال بود بخصوص اون پیچ هاش وقتی رفتیم پایین هی جی و بقیه هم اومدن رفتیم یه گوشه یه چیزی بخوریم(عکس کفش بالا)

مال همه بستنی بود روکش کاکائو و توش هم کاکائو( بستنی میخوام) همه بازی های شهر بازی رورفتیم شب شد برگشتیم خونه و هه اونقدر خسته بودن که نگران شدم چجوری میخوان رانندگی کنن پس بهشون گفتم اینجا بخوابن اونا هم گفتن باشه رفتیم خونه من رفتم بالا لباس های خونمو پوشیدم (عکس بالا) اومد پایین گفتم خب بیاین بالا هی جی رو تخت خواب بودگفتم دو نفرتون باید با من و هی جی بخوابن شوگا و تهیونگ که خواب بودن گفتن باشه گفتم شما میاین گفتن اره و رفتن تو اتاق رو تخت دونفره اونور اتاق خوابیدن بقیه هم رفتن یخوابن صبح با صدای گوشیم بیدار شدم

باید می رفتم سرکار لباسم رو عوض کردم (بالا عکس هست) و راه افتادم رفتم کارم زیاد بود باید سریع میرسوندم غذاها رو ۳بسته واسه یه خونه ۲بسته مال بقلیش ۱بسته هم مال همسایه پایینی بود غذاها رو رسونم و برگشتم رستوران ۶ تا دیگه باید میبردم اخری رو رسوندم و برگشتم دیدم مامانم پیام داده گوشی رو در اوردم نوشته بود ما با پرواز فردا میایم مال دیروز بود یعنی امروز میان رفتم به ریسم گفتم اونم اجازه داد برم امروز وقت ارایش گاه داشتم رفتم اونجا و اون خانوم موهامو کوتاه کرد (غکس صفحه بعد)

خیلی خشگل شده بودم رفتم خونه که اماده شم همه بیدار بودن رفتم لباسام رو عوض کردم همه چیز رو گفتم بقیه هم اماده شدن و راه افتادیم سوار موتور شدم یونگی اومد پشتم رسیدیم فرودگا مامانم زنگ زد و داشت میگفت دارم فرودگاه رو میبینم منم داشتم میدیدمش که یهو(بفرمایید عکس لباس کفش و موهارو باهم گذاشتم ولی موها توی داستان بافته نیست ورنگشونم سیاه است)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)