10 اسلاید صحیح/غلط توسط: t.6.8 انتشار: 3 سال پیش 220 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
صلم صلم🙂نباید کمتر از ده کاراکتر باشد😐
آنچه گذشت : خی تو پارت قبلی ارکا و سوفی از دست گرگینه ها فرار کردن .سوفی هم عقده چند وقتشو سر ارکا خالی کرد و ارکا با ی شوخی خرکی😐سوفیو ادب کرد😂
از زبون سوفی
یکم تو جام تکون خوردم و و به عمق گرمی و نرمی جام پی بردم .چ گرم و نرمه (خجالت بکش بیشعور چشاتو وا کن ببین چ جای گرم و نرمی هستی😐)
اروم لای چشامو باز کردم و ارکا رو دیدم.عع خب ارکاعه.چشامو بستم ک ی دفعه ویندوزم بالا اومد.چیییی ارکاااااا(صبح بخیر😐)
ولی تو دلم کیلو کیلو قند اب میشد بابتش
مغزم: خجااالت بکش بیشعور زود پاشو بزن پس کلش .اوهووو چ غلطااا
قلبم: چ خبرته مغز😐
مغزم:شات آپ باو😐
قلبم:نمد چی گفتی ولی هرچی گفتی خدتی
مغزم:😐
همینجوری ک قلب و معزم باهمدیگه درگیر بودن دیگه اعصابم خورد شد و بلند داد زدم گفتم
_اههههه بسه دیگه ولم کنین سرصبحی دیوونه شدم. ایششش
آرکا از داد من سه متر پرید هوا سریع گارد گرفت گفت
_کجان.کجا در رفتن؟
_چی کجان؟:/
_همونایی ک داشتن اذیتت میکردن
_😐
یکی زدم تو سرشو گفتم
_اوهوووو جوت زیاد شدااا دیشب هیچی بهت نگفتم دور برداشتی دیگه ب*غ*ل*م میکنی میمون؟(پس کی بود عین خر ذوق کرده بود؟🤨😐)
ارکا دست پاچه از جاش بلندشد و با تته پته گفت
_خ...خب چیزه امم.من برم دستشویی داره میریزع
بعد ک فهمید چی گفت زد تو سرشو گفت
_ن.. نه نه منظورم اینه که چیز نمک داره میریزع (چ ربطی داش؟:/)
دستمو ب علامت سکوت بالا بردم گفتم
_خیله خب فهمیدم تو برو نمکت نریزه. شیطون ابرو بالا پایین کردم (لایک داری🙂😂)
خودمم پاشدم رفتم تو اشپزخونه تا یه چیزی بخورم.مشغول بودم ک یه دفعه پنجره بدون هیچ صدایی شکست و دوتا چیز کوچولو اومدن داخل.من ک هول شده بودم لیوانا از دستم افتاد شکست و رفت تو پام.به دردش توجهی نکردم و فقط جیغ میکشیدم و دور خونه میدوییدم (حالا چرا دور خونه میدویی😐)
ارکا سراسیمه اومد و گفت
_چیشدههه
_پنجره...اون دوتا...اینجا...جیییییغععععع
پشت سرتنننن
اون دوتا چیز کوچولو ک شبیه ادم کوچولو بودن داشتن پشت سر ارکا بازی میکردن.
ارکا سریع برگشت و با دیدن اون دوتا کوچولو خشکش زد.
یاخداااا همینو کم داشتیم پس اگه ب چشمشون نگاه کنیم خشک میشیم بسم الله بسم الله هوففف فووووت دور شو ای پلیدی (فازت چیهههه😐😂)
ارکا اروم شروع ب حرف زدن با اون دوتا کرد و اونام فقط سر تکون میدادن
منم ک عین بز بهشون داشتم نگاه میکردم (کلا ی ژن خاصی از بز رو ب ارث بردین در هر شرایطی فعال میشه😐😐)
ارکا سرشو برگردوند طرف من و گفت
_بابا اینا خودین از چی ترسیدی.بچه ها بیاین خودتونو معرفی کنین
اون دوتا ادم کوچولو ها اومدن
_خ...خب شما چی هستین؟
_بانو بزارین من بگم خدمتتون
_نه بانو من میگم خدمتتون
_ببند دهنتو من میخوام ب بانو بگم
_نخیرم من میگم
_منننننن
_نخیر مننن
و افتادن ب جون هم و گیس و گیس کشی.با دوتا انگشتام از هم جداشون کردم و گفتم
_عهههه خب به جای این دعوا سنگ کاغذ قیچی کنین هرکی برد بگه
اونام تند تند باخوشحالی سرتکون دادن و شروع کردن
سه دور ادامه داشت ک سمت راستیه برنده شد و برای اون یکی زبون در اورد.اون یکی هم ی ایشی گفت و روشو برگردوند.از بچه بازیاشون خندم گرفته بود
_خب بانو من سیسی هستم و اون هم سیشی هستش.ما از طرف رئیسمون اومدیم اینجا تا از شما محافظت کنیم.
_سلام منم سوفی هستم از دیدنتون خوشبختم.رئیس کیه؟*۰*
_منم
_عع ارکا این چیز کوچولو ها مال توئن؟
_اوهوم
خیلیییی گوگولی بودن ب دلم نشستن.ولی خب اینقد شبی هم بودن ک قاط میزدم میخواستم تشخیصشون بدم.حتی لباساشونم یکی بود! اوف:/
شیشه تو پامو در اوردم و یه چسب زخم زدم.شیشه شکسته شده رو هم جمع کردم و مشغول غذا خوردن شدم.
اخرین قسمتم دوختم و نخشو قیچی کردم.
_سیسی سیشی بیاین اینجااا
تند تند اومدن و باهم گفتن
_بله پرنسس
لباسایی ک دوخته بودمو نشون دادمو گفتم
_این قرمزه مال سیسی..این آبیه هم مال سیشی.اینجوری دیگه قاط نمیزنم برای شناساییتون
با ذوق لپمو بوس کردن و رفتن تا بپوشن.
بعد چند دقیقه اومدن بیرون و رفتن جلو اینه و هی ذوق میکردن.(فک کنم از تو هم ندید بدید ترن سوفی😐😂)
از زبون آرکا
دیگه وقتش شده بود ک به سوفی بگم.ولی اگه دیگه با من بد بشه چی؟اگه دیگه منو نخواد چی؟نه نه نمیگم.تو ی موقعیت مناسب میگم.اره همینکارو میکنم
ب سوفی نگاه کردم ک با سیسی و سیشی داشتن غذا درست میکردن و دعوا میکردن سر اینکه کی نشونه گیریش قوی تره.چشامو ریز تر کردم ک دیدم نفری ی تخم مرغ برداشتن و هدف رو ک ماهیتابه بود مشخص کردن و مشغول پرت کردن شدن.سوفی سه تا درست پرت کرد و سیسی یکی درست و سیشی هم هیچی .کلا اشپزخونه رو به گ*ه کشیده بودن (حالا اگه من بودم اینکارو میکردم مامانم منو میذاشت یتیم خونه😐😂)
بالاخره دست از دعوا کشیدن و سوفی منو صدا کرد
_آااااارکااااا بدو بیا غذا ک نیای تمومه هااااا
اول فک کردم دارن شوخی میکنن ولی خب وقتی دیدم عین قحطی زده ها حمله کردن ب تخم مرغ دویدم رفتم آشپژخونه تا گشنه نمونم! حالا شده بود مسابقه هرکی زودتر لقمه میگرفت.سیسی و سیشی لقمه پرید تو گلوشون و باختن.حالا مونده بودیم منو سوفی.تند تند سوفی میخورد و منم میزدم رو دستش تا کمتر بخوره.اونم چشگ غره میرفت و دوباره میخورد.اصلا ی وضع خنده داری شده بود هرکی نمیدونست فکر میکرد از جنینی تا الان هیچی نخوردیم😂
(دقیقا بحث غذا خوردن منو داداشمه.دونفری برثانیه نکشیده غذای چهار نفره رو تموم میکنیم مامانمم میگه ارام باشین هیچکی غذاتونو نمیخوره نترسین ارامشتونو حفظ کنین😂)
آخرین لقمه رو سوفی خورد و عین توپ شروع ب بالا پایین پریدن کردن و بشکن زدن کرد
_من بردم و من بردم تخم مرغو من خوردم هوهو اصغر و صغرا نانای اکبر و کبری(مگه شماها هم اصغر و صغرا گوش میدین؟اصلا چجوری تا اونجا اهنگش پخش شد😂)
همگی رو مبل ولو شدیم و نوبتی سکسه میکردیم.اهنگ ساخته بودیم حالا 😐😂دوتا سوفی یکی سیشی یکی من دوتا سیسی.اصن ی وضع خل مانندی شده بود🤦🏻♀️😂
سوفی ی خمیازه ای کشید و گفت
_الان فقط خواب میچسبه
و سرشو عقبی تکیه داد و سه نشده خوابش برد.اروم اروم سرش سر خورد و افتاد رو شونم.اینجوری گردن درد میگیره گناه داره.پاهاشو رو مبل دراز کردم و سرشو رو پام گذاشتم.خودمم سرمو پشت مبل تکیه دادم و خوابیدم.سیسی و سیشی هم رو یکی از کوسنا ک پایین گذاشته بودم خوابیدن.موهای سوفیو نوازش میکردم و دور دستم میچرخوندم.خیلی موهای نرمی داشت ارامش بهش بود.اینقد ادامه دادم تا خوابم برد و هیچی نفهمیدم...
خبع بچه ها من هرجور حساب کنم بخوام تا اسلاید ده ادامه بدم داستان زود تموم میشه پس تا همینجا بسه😂😂
بوس پس کلتون😗😂
باز تو کامنتا کلمو نکنیناااا دستام پوکید بوخودا😐
خبع بابای ما رفتیم منتظر پارت بعدی باشین🙂
اسلاید اضافس 😐😐😐
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
قشنگ بود ادامه بده👌👌💚💛
مرسی چشم🙂🍷
عشقم مح دارم رمانتو معرفی موکونوم توهم تبلیغ کن کع پرطرفدار شی
مغسی گلم هقققققق🥺
ولی چجوری تبلیغ کنم؟😂
عالی بود
مرسی
عشقم یع فاتع بر بچم بخون ثواب دارع😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
بش😞
تشکر😭😭
عععاااالللللیییی بید عشق اصغغغرررر😭😭😭😭اخ زنمم ت داستانعع محم ت داستانم داعاش اکبرم و زنشم ت داستانن😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭عشق اصغر مح چند روز نمیام بچم فوت کرد 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭حالم خوش ننییی😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
اخخخ خدا بیامرزتش داعاش هق🥲😭
مرس درد بدیع 😭😭😭
بیست بود ❤
تنکیو🤗
میگم نگاه تو این بدبخت هارو از همون اول داستان تا همین الان یه لقمه نون خشک بهشون ندادی بعد انتظار داری مثل قحطی زدگان سومال غذا نخورند 😐🤣🤣🤣
🤣🤣🤣🤣🤣
وای عالی بود پارت بعد لطفا
نوشتم تو بررسیه🙂