
لازم بود ی چیزیو بگم بهتون من شیپرم نیستم و اینا همش داستانه . ب نظرم کار شما زشت تره که تهمت میزنین:))) ژانر این پارت: مافیایی. درام. انگست
(+از دیدار باهات خوشبختم کیم تهیونگ) تهیونگ در ذهنش(از دیدار با من بد بخت میشی اقای چه) تهیونگ همون طور که سرش رو تکون میداد دستش رو به نشانه ادب دراز کرد تا دست بده.. میخواست سرمای قلب یخ زده ی اونو توی دستاش حس کنه.. میخواست ببینه اون قلب چقدر میتونه سرد و بی احساس باشه... درسته.. دستاش یکدفعه بین دستهایی یخ زده ی اهنی قرار گرفت.. +( اقای کیم؛ نمیشینید؟) _( من از طرف خبرنگاری کیجا به دیدنتون اومدم؛ یک سری اطلاعات لازم داریم.. امیدوارم باهامون همکاری کنین اقای هیونگ) +(در طول روز خبرنگارای زیادی اینجا میان و ما نمیتونیم اطلاعاتمون رو به هر کسی بدیم... میتونم کارتتون رو ببینم؟) _(البته) تهیونگ این رو گفت و کاری که ب لطف دوست خبرنگارش جور شده بود رو جلوی صورت چه گرفت..
+(که اینطور.. آقای کیم میتونین به دریافت اطلاعات ادامه بدین؛ تا جایی که بتونم همکاری میکنم) _(تا جایی که میدونین همکاری کنین.. ازتون میخوام درباره ایدول های ناپدید شده برامون توضیح بدید؟ چه اتفاقی براشون افتاده و چطور میشه ۵ نفر همزمان با هم ناپدید بشن ؟ دلیل موجهی برای این کار دارید؟ ) +(بار ها تکرار کردم و دوباره هم میکنم... ناپدید شدن اونا ربطی به کمپانی نداره) _( ولی چشماتون یه چیز دیگه میگه اقای هیونگ. فکر کردم تا الان فهمیدید من میتونم از چشم و حرکات بدنتون ذهنتون رو بخونم؛ پس حقیقت رو به زبون بیارین.. من فقط میخوام از زبون خودتون بشنوم) +(چانگ این جین به خاطر تهمتی که بهش زده شد خودکشی کرد.. حتی شما هم صحنه خ.د کش.ی رو دی..) حرفش تموم نشده بود که تهیونگ گفت (بله دیدم . اما کاش بهتر صحنه سازی میکردید... چیزای زیادی با هم تناقض داشت پس ازم نخواین حرفتون رو کنم ) انگار بحث با اون مرد بی فایده بود.. تهیونگ بلند شد.. سمت در رفت برگشت و به چشمای سرد چهیونگ خیره نگاه کرد..+(امیدار بودم کمکمون کنین.. مهم نیست.. خودم میرم دنبالش) در رو بست و از اون مکان سرد خارج شد
جیمین به تهیونگ (دیر کردی؟) +(اره کار داشتم دیر اومدم.. خب چی باعث شده منو بکشونی اینجا؟) _(دلتنگی) +(دلتنگی؟) _( اره دلتنگی.. دلم برات تنگ شده بود) تهیونگ نمیدونست چی بگه.. باید قضیه کمپانی رو بهش میگفت یا صبر میکرد.. مشکل تهیونگ این بود که نمیتونست تشخیص بده چیو کی باید بیان کنه.. یکی رو نیاز داشت که راهنماییش کنه ولی بالاخره تصمیم میگیره همه چیو بهش بگه+(پارک جیمین من این چند روز درگیر یه کار مهمم.. نیاز دارم به کمک میتونی کمکم کنی؟) بعد از توضیح دادن همه چی به جز قضیه عشقش ب کوک؛ جیمین با چشم هایی که خشم انتقام توشون موج میزد تصمیم گرفت هر جور شده به پسر جذاب جلوی روش کمک کنه..
فعلا همینقدر تونستم بنویسم یکم کوتاه بود این پارت
و اونایی هم که میگن من شیپرم لطفا بفهمین که اینا داستانه و من شیپر نیستم با این حرفاتون فقط قلب یه ارمیو میشکنید و با شیپ کردناتون قلب بی تی اسو :)))) امیدوارم بفهمین
🙂🤍 بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
و منی که همچنان منتظر ادامم🙂
بقیش چیشد پس؟؟؟
هعب بمولا نوشتنم نمیاد
🙂😢
من منتظرپارت بعدیم😍
ی جای دیگه اپ میکنم
باش
ویییی عالیییییی🥺💜
مرسیییی بیبی من🥺💜
خوب بود به تست های منم سر بزن
سر زدم
واییییی اخ جون پارت جدید♥️♥️😂
عالییی بود ادامه بده♥️
اخ جوون انرژی مثبت من اومد🥺😂🤍
حتما بوس ب کلت🥺💜😂
مرسییی خوشگلم♥️♥️