
سلاممممممممممممممم
ا/ت وشوگا داشتن به سمت در قدم برمیداشتن ا/ت دلش اشوب بود نمیدونست باید چیکار کنه اینجا کسی نبود که کمکش کنه واقعا براش سخت بود خیلی سخت شوگا چون هم از دست دختر عموش خلاص میشد و هم میخواست انتقام مادرش رو بگیره تو دلش خیلی خوشحال بود و بایه پوزخند به ا/ت نگا کرد برخلاف شوگا ا/ت دل اشوبی داشت و میترسید تا که به در خروجی رسیدن و ا/ت محکم چشماش رو بست و یه نفس عمیق کشید و تو چشماش میشد بغض رو به راحتی دید -=درارو باز کنین خدمتکارا درو باز کردن و ا/ت و شوگا داشتن به سمت حیاط قدم برمیداشتن ا/ت به اسمون نگا کرد و یه لبخند تلخ زد که از هزار تاگریه هم بدتر بود ا/ت شوگا توی ماشین نشستن ...از زبان ا/ت...دلم خیلی گرفته بود فقط میخواستم بدوم بدون اینکه بفهمم کجا میرم فقط بدوم برم نمبخواستم خودم رو ضعیف نشون بدم سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم داشت یواش یواش بارون میبارد انگار هوا هم دلش مثل من گرفته بود اون میتونست راحت اشک بریزه اما من نه این منو بیشتر اذیت میکرد کاش منم مثل پدر و مادرام میمردم
سرم رو از روی شیشه ماشین برداشتم و به شوگا نگاه کردم اون واقعا خیلی خونسرد بود اصلا براش مهم نبود که داره با زندگی یه دختر داره بازی میکنه یعنی اون چجور ادمیه که اصلا هیچی براش مهم نیست مگه میشه یه ادم اصلا احساسات نداشته باشه با حالت ناراحتی دوباره سرم رو به پنجره تکیه دادم ....از دید شوگا...نگاه های ا/ت رو روی خودم حس میکردم ولی بهش اهمیت ندادم بلاخره رسیدیم به محضر (درست نوشتم)؟داشتیم پیاده میشدیم ...شوگا برای اینکه جلو همه نشون بده ا/ت رو دوست داره باهاش مهربونی میکرد اون میخواست ا/ت رو داغون کنه شوگا رفت و در ماشین رو برای ا/ت باز کرد ....از زبان ا/ت ...وقتی شوگا درو برام باز کرد از این کارش حسابی جا خوردم اون یعنی همون شوگای بیرحم بود اون با لبخند مهربونی بهم زول زده بود واقعا نمیدونستم دلیل این رفتاراش چیه +=عزیزم لطفا دستم رو بگیر واقعا این چش شده بود چرا ایطوری میکرد چرا یهو مهربون شد با یکم مکث بهش لبخند فیک زوری زدم و دستش رو گرفتم و پیاده شدم
دستام میلرزید اونقدر سرد بودم که بایه مرده فرقی نداشتم وارد سالن شدیم ادم های زیادی اونجا بود همه داشتن شادی میکردن نگاه های دختر هارو رو خودم حس میکردم که دارن پشت سرم حرف میزنن کاش میفهمیدن که من اصلا به این ازدواج راضی نیستم -=عزیزم چرا تو فکری وقتشه که مارو زن و شوهر اعلام کنن اینبار واقعا جا خوردم دلیل این رفتار هاش چی بود (راستش نمیدونم کره ای ها چجوری عقد میکنن حالا از خودم یه چیزی میگم )وکیل =خانم کیم ا/ت ایا وکیلیم شما رو به عقد دائم اقای یونگی در بیاورم یکم مکث کردم میدونستم فقط میتونم جواب بله رو بگم برای همین گفتم بله با اینکه راضی نبودم شوگا یه لبخند شیطونی زد و اومد جلو سر جام میخ شده بودم بدنم گرم شده بود عرق میکردم قلبم تند تند میزد جوری که حس میکردم الان هاس که دیگه وایسه که یهو دست های داغ شوگا رو پشت گردنم حس کردم
و یکی دیگه از دست هاش رو روی صورتم حس کردم چشمام گرد شده بود که صورتش رو اورد جلو و بوسیدم خیلی شوکه شده بودم نمیدونستم چه واکنشی نشون بدم صدای جیغ و دست همه که به شدت به گوش میرسید دیگه صداشون برای من نمیومد انگار گوشام کر شده بود که یونگی ازم جدا شد -=ممنونم از اینکه به عروسی ما تشریف اوردین از خودتون به خوبی پذیرایی کنید .......از زبان شوگا.....وقتی ا/ت رو بوسیدم داغی بدنش رو تو دستام حس میکردم اونقدر شوکه شده بود که فقط مثل میخ سرجاش مونده بود بعدش از مهمونا تشکر کردم نمیدونم چرا یه حس عجیبی داشتم اما این حسو نادیدش گرفتم همه ی مهمونا رفتن توی حیاط پشتی نشستن و ماهم رفتیم اونجا ا/ت نمیتونست درست راه بره یعنی در این حد شکه اش کرده بودم ؟رفتیم نشستیم روی صندلی &=شوگا یه لحظه میای کارت دارم -= خب اینجا بگو &= شوگا اینجا نمیشه خیلی واجبه -= اوف از دست تو جیمین رفتیم سمت در خروجی وایسادیم -= خب بگو &= شوگا مین سو اومده اینجا -= چی چی داری میگی &= باصورت گریون اومده اینجا خودم دیدمش
خب خب میدونم اونقدر ها هم خوب ننوشتم اما داستان قابل تحملی هست😑🙂خب از اینجا به بعد قراره اتفاق های جالبی بیوفته 🙂و توی یکی از پارت ها زندگی قبلیشون رو میگم فلش بک هارو میگم و دلیل رفتار های شوگا فاش میشه 👌 و یکم هم سعی میکنم سرعتم رو کم کنم چون انگار واقعا دارم تخته گاز میرم 😑با اینکه بلد نیستم داستان بنویسم اما بازم کارای گنده ای میکنم واقعا چرا😑🙂خب انگار زیاد حرف زدم ولی در کل سعی میکنم پارت های بعدی رو بهتر بنویسم فقط شما حمایتم کنید عالی میشه🙂❤
بای بای🙂🙂🙂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدی چی شدددددد نیستتتتتتتت
پارت بعدی پلیییییییییز
تبارکلااااا دست پرورده خودمی توله عالیییی مینویسی «چقد من از خود راضیم 😺🌻»
منتظر پارت بعدم.... زود نذاری خونت پای خودت 🤡🍁
عالی بود😹💜
مرسی
عالیعع اووونی ادامش بده بیشتر اطراف و محیط پیرامون توصیف کن که کسی که میخونه محیط به خوبی تصور کنه اجازه نده خاننده رمانت از تصورات خودش برای تکمیل رمانت استفاده کنه درکل منظورم اینه یکم بیرحم تر 🙂💪🏻
چشم قربان😂🌈
عالییییی
مرسییییییییی