♥️⭐♥️
مرینت←۱۹ ساله ام شده بود،آخرین روز دبیرستان بود.سوار اتوبوس شدم.آدرین پارسال با کاگامی بهم زد.اونم جلوی چشم من،واقعا نمیدونم با خوشحال باشم یا ناراحت??رسیدم مدرسه،امروز مشخص شد که به طور قطعی من در دانشگاه واشنگتون درس خواهم خوند.من طراحی مد رو انتخاب کردم،آدرین چون مدل هست به احتمال زیاد با منه،البته قطعی رو نمیدونم.رفتم پیش آلیا،گفت میره برزیل برای خبر نگاری.گفت نینو هم به آلمان میره برای دی جی.به آلیا گفتم من میرم واشنگتون و بهش گفتم حتما در ارتباط باشیم،گفت باشه.?? رفتم پیش کمدم،وسایل رو جمع کردم و یاد روزی که میراکلس گرفتم افتادم،با اومدن تیکی به زندگیم همه چیز از این رو به اون رو شد.یه برقهرمان شدم،تو زندگیم محبوب شدم،عاشق شدم.و همه اینا برام اتفاق افتاد.تو فکر بودم که یهو..
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی
Thanks 👍😍
عالی بود عالی بود خیلی خیلی زیبا بود لطفا ادامه بده🙂
باشه چشم😁شاید باورتون نشه عمرا و هرگز حدس نمیزدم داستانمو دوست داشته باشید😅
خیلی بد بود آخه چرا باید میراکسی هاشونو بدن باید یه کاری میکردی که حتکماثم با اونا برم واشینگتن البته نظر منه ولی بد بود
گلم داستان همینه.باید ادمشو بخونی تا بهمی.از کجا میدونی شاید اونا هم دست حاک ماث شدن.شاید داستان باحال شد.البته بگم اصلا به من ربطی نداره چون سلیقه ی زیبای شماست.💐