6 اسلاید صحیح/غلط توسط: t.6.8 انتشار: 3 سال پیش 362 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
هوممم دوبارح صلم:).....
آنچه گذشت: خب تو پارت قبلی از ارکا اصرار و از سوفی انکار که برن سرزمین ومپایز ها بالاخره ارکا قاط زد سوفی رو بیهوش کرد و برد... قبیله گرگینه ها هم زیز قولشون زدن و سوفی که حالا پرنسس هستش رو میخوان وگرنه خواهر عزیزتر از جون ارکا رو میکشن
اما ارکا پوست کلفت تر از این حرفاس ک دم ب تله بده و سوفی رو بهشون بده:)
از زبون سوفی
از چیزی ک دیدم قلبم افتاد تو شرتم و ی جیغ فرابنفش کشیدم. یه صورت خونی خیلی وحشتناک بود به همراه لباس سیاه وحشتناک
قلبم وایساد و بیهوش شدم(خداییش منم میدیدم ب دیار باقی میشتافتم:/ )
از زبون ارکا
با صدای جیغ گوش خراشی هراسون چشامو باز کردم و دیدم سوفی رو زمین بیهوش شده و ایدین اونوردار ازخنده جر میخوره
بدو بدو رفتم سمت سوفی و دیدم بیهوشه. غضبناک ب ایدین نگاه کردن و گفتم
_چیکار کردی ک اینجوری بیهوش شد؟
_اومدم ی سلام علیکی ب مهمانت کنم چ میدونستم اینقد بی ظرفیته
_د اخه گلابی این شوخیا مخصوص خون اشاماست رو ادمای عادی امتحان کنی هتکشون پتک میشه منم شتکت میکنم اگه سوفی هتکش پتک شده باشه (هن؟ کسی فهمید چی گفت؟:/ )
آیدین ک دید من دارم جدی حرف میزدم نیششو بست و باترس بهم نگاه کرد
_چیزخوردم داداش با نون اضافه فقط تو منو تنبیه نکن ک اخری بار هنوز یادم نرفته چیشد
تو دلم ریزریز خندیدم و گفتم
_خیله خب حالا بیا این بنده خدارو بزاریم رو تخت اون دستمال هوشیاری رو هم بیار تا بهوش بیاریمش
از زبون سوفی:
اروم اروم چشمامو باز کردم و دوتا سایه تار بالاسرم دیدم. با یاد اوری اون اتفاقی که افتد و اون چیز وحشتناکو ک دیدم پریدم از جام و بلند بلند پشت سر هم شروع به جیغ کشیدن کردم
یه دفعه یکی داد کشید و دهنم اتوماتیک بسته شد (=|)
اون فرد _اهه دختر اینقد جیغ جیغو تو عمرم ندیدم ارکا مطمعنی این جغجغه همون پرنسس سوفیه؟
ارکا ریز ریز خندید و گفت
_والا با این کارش دبگه منم شک کردم ک این همونه یا نه
من ک تا الان با دهن باز داشتم نگاهشون میکردم.. بعد چند ثانیه ویندوزم بالا اومد و جملشونو تجزیه کردم و تا متوجه ماجرا شدم از جام پریدم و با همون جیغ گفتم
_بی تر ادبا اخرین بارتون باشه ب ی دختر توهین میکنیناااا دفعه بعدی با همین جیغم ب دیار باقی میشتافمتون. درشمن از خداتونم باشه من باهاتونم انگلای مطالعات اجتماعی:/
هردوتاشون گوششون رو گرفته بودن و وقتی حرفم تموم شد اروم دستشونو از رو گوششون برداشتن و اون پسره گفت
_بالاخره جیغات تموم شد جغجغه؟
اومدم سمتش حمله کنم ک ارکا مانعم شد و با خنده ب اون پسره گفت
_عهه ایدین بسه دیگه
اوو پس اسمش ایدینه هوممم چ زشت (من ی هفته دنبال اسم بودم تو میگی زشت؟ خوبه اسمتو ب کبری قزی تغییر بدم؟ _ن ن پنیر خوردم اسمش خیلی هم قشنگه نازییی نازییی _افرین:] )
تره موهامو پشت گوشم گذاشتم و گفتم
_خب حالا منو واسه چی اوردین اینجا؟
فک کنم یاد یه چیزی افتادن که چهرشون تغییر کرد و رنگ غم رو گرفت
ارکا ی نفس عمیق کشید و رو صندلی نشست و گفت
_زمستون چند سال پیش خانواده تَکبون، دختری به نام سوفی به دنیا اوردن. قبیله گرگینه ها که دشمن ما هستن وقتی مطلع به دنیا اومدن سوفی شدن به قبیلمون حمله کردن تا سوفی رو بدزدن. اما مادر سوفی اونو به یکی از ندیم ها سپرد تا به دنیای ادما ببرتش و خودش کشته شد... پدرش هم وقتی جسد مرده مادر سوفی رو دید دوید سمتش و تیری تو قلبش فرود اومد و اونم مرد... سالها از این موضوع میگذره و حالا پرنسس سوفی ۲٠ سالش شده و اونام تورو میخوان چون قبل بدنیا اومدنت نیروهای قدرت به وجودت انتقال داده شد و اونا دنبال قدرتتن تا بتونن بر جهان حکومت کنن... یه هفته هم بیشتر زمان نداریم وگرنه خواهرم که دستشون گروگانه رو میکشن و خب چون نیمی از قدرت ها دست اونه قبیله ما ضعیف میشه....
با چیزایی ک میشنیدم اشکم در اومده بود و اصلا باورم نمیشد.. یعنی مادر و پدر من اینجوری مردن؟ چرا؟ اون گرگینه های قاتل رو تا نکشم اروم نمیگیرم
همینجوریدداشتم اشک میریختم که تو بغل یکی رفتم و موهام به نوازش در اومد... اون ارکا بود که حالا مهربون شده و سعی در ارامش دادن به من میکنه
_هیسسس اروم باش پرنسس کوچولو ما نمیزاریم اسیبی نه به تو و نه ب خواهرمون برسه. پیش پیش پیش پیش لالاللالا
اولش خرذوق شدما ولی خب بعدش ک شروع ب لالایی خوندن کرد زدم ب سینش و گفتم
_بر عمه محترم سلام برسون و برا اون لالایی بخون
_عع خیلی حیف شد من عمه ندارم پس مجبورم برا تو بخونم
ایدین ک اونورتر داشت از خنده جر میخورد بهش گفتم
_تو یکی خفه ک هنوز تکلیف اون شوخیت با من مشخص نشد
اتوماتیک نیشش بسته شد و با جشمای خر شرکی بهم نگاه کرد و گفت
_خبببب اممم بانوووو سوفیییی من چیز خوردم ببخشید
_در جیز خوردنت ک شکی نیست ولی خب چون ب احتمال زیاد خوشمزه بود و زیاد خوردی این بارو میبخشم اما دفعه بعد سعی ن غذا بخوری نه چیز:)
لبای ایدین مث ی خط صاف شد و همون پوکر فیس خودمون شد
حالا من و ارکا بودیم ک از خنده ویبره میرفتیم و با ی'کوفت' ایدین خندمون تبدیل ب قهقهه شد
الکی ایدین صداشو زنونه کرد و ی ایشش کشداری گفت و از اتاق رفت بیرون
من ک دیگه از شدت خنده اشکم در اومده بود بریده بریده گفتم
_عجب داداشی داریا ایول 😂
داشتیم میخندیدیم ک یه دفعه در باشدت باز شد و یه چهره اخمو تو چهارچوب در ظاهر شد ک قشنگ نم تو شلوارمو حس کردم و خندمو قورت دادم و فاتحمو خوندم:)💔
خب ایزی ایزی تامام تامام😁
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
😂😂😂😂😂😂😂 من مردم از خنده
😹😹
سلام عاجی،
عالی بود مث همیشه کلی باهاش خندیدم
به تست های منم سر بزن
خودمم خندم میگیره موقع نوشتن😹
چشم حتما😘
منممم
واقعا خیلی خوب مینویسی
میگم اصلا به کنار خوب نوشتنت 😍😍😍😍
طنز بودنش به کنار 🤣🤣🤣
چرا آخه جای حساس کات میکنی
کرمم گرفته جدیدا😹💔