داستان (عشق معجزه) پارت ۷

خوب دوستان قبل از اینکه بریم برای شروع بگم که شاید اول داستان بیمزه باشه ولی پارتای بعد باید جعبه دستمال کاغذی بذارید کنارتون😈😈 و مرسی از همه کسانی که منو حمایت میکنند😍😘 مرسی از همتون😘😘

از زبان فرد ناشناس : اجی میلا میلا: جانم داداش متیو (‌وجی : ساغرررر مگه قرار نشد لوکا باشه😡 ساغر: 🤣 همه فکر کردید لوکا نه خیر دوستان عزیز لوکا توی داستان من داداش مرینت که اسمشو تغییر دادم متیو یکی از بهترین کسا بود تو یتیم خونه که مزاحم مرینت میشد حالا چرا مزاحم مرینت میشد چون عاشقش بود و نمیخواست کسی نزدیک مرینت بشه.) میلا : جانم داداش متیو متیو : ببین گفتی یک دوست داری که عاشق ادرین اگرست میلا: اره متیو : اسمش چیه میلا : کاگامی متیو:شمارش میلا: میخوای چیکار متیو: میگم بهت میلا : باشه بیا اینه متیو : خوب *********** مرسی میلا:خواهش ولی یادت باش باید بهم توضیح بدی متیو : خیله خوب

از زبان متیو : خوب بزا زنگ بزنم خوب شمارش ********** اهان خوب کاگامی : بله متیو: الو سلام من متیو هستم داداش میلا کاگامی: اهان بله بفرمایید متیو : خوب یک کاری هست که میخوام کمکم کنید کاگامی : خوب چه کاری🤨 متیو: خوب راستش میلا به من گفت که شما عاشق ادرین اگرست هستید درسته؟ کاگامی : بله و این چه ربطی به این موضوع داره🤨 متیو : خوب راستش منم عاشق دوست دخترشم بیا باهم متهد بشیم تو ادرین به دست بیار منم مرینت چطوره؟😏 کاگامی:عالیه😈 متیو : خوب پس لطفا امروز به کافه کنار برج ایفیل بیاید کاگامی: حتما

( خوب دوستان ببخشید من توی پارت قبل اشتباه گفتم که یک خانواده فیلیکس و مایکل را به سرپرستی گرفتن ولی ۲ خانواده بودند یعنی یک خانواده فیلیکس و یک خانواده مایکل را ) ( و فلش بک میزنیم به ۱۸ سالگی فیلیکس و مایکل وقتی که رفتم توی خونه خانواده هاشون) از زبان فیلیکس:اصلا دوست نداشتم بیام پیش یک خانواده زندگی‌کنم دوست داشتم پیش مایکل زندگی کنم 🥴 میا : فیلیکس بیا شام ( مادر ناتنی فیلیکس) فیلیکس: باشه😒 ( موقع شام) میا : فیلیکس راستش ما باید یک حقیقتی بهت بگین فیلیکس : چه حقیقتی🤨 میا : راستش ما .... ما ....ما فیلیکس :، شما چی میا : ما خوناشامیم (😈) فیلیکس: چچییی نه نه نه نه این امکان نداره اریک: چرا داره و ما تو هم باید خوناشام بشی😈 فیلیکس : نه نه من نمیخوام تبدیل به یک خوناشام بشن و فقط ... فقط خوناشام های ملکه و پادشاه و فرزندانشون میتونم دیگران را تبدیل به خوناشام کنن اریک : و ما پادشاه و ملکه هستیم فیلیکس:چچییی نه نه نه نه نیا جلو اریک:، چرا نیام😈 ( و اریک میره جلو و گردن فیلیکس گاز میگیره و فیلیکس تبدیل به یه خوناشام اصیل زاده میشه)

( ۲ ساعت بعد ) از زبان فیلیکس: از خواب پاشدم که دیدم توی یک دنیای عجیبم اخ اخ اخ اخ گردنم چقدر درد میکنه وایسا برم بیرون ببینم اینجا کجاست چی وایسا ببینم من الان توی دنیای خوناشام ها هستم😳 و یعنی من الان یک خوناشامم بزا از یکی از اینا بپرسم اتاق این دو تا ع.و.ض.ی کجاست😡 ببخشید میشه بگید اتاق ملکه و پادشاه کجاست زنه: سرورم بلخره بیدار شدید اتاق پدر و مادرتون طبقه اخر است. فیلیکس: بله ممنون( توی دل فیلیکس اونا پدر و مادر من نیستند😡) زنه: خواهش میکنم فیلیکس : خوب بزا ببینم طبقه اخر اهان ایینه طبقه ۱۰۰🤯 خوب بزا بزنم اهان خوب کدوم اتاقشونه اهان اینه ( خوب الان فیلیکس رفت تو اتاق بدون در زدن) فیلیکس : هی ع.و.ض.ی با من چیکار کردی ( با داد) اریک : اولا درست صحبت کن من پدرتم دومن کاری کردم که به صلاحته الان هر چی که بخوای میتونی داشته باشی ولی نباید به کسی بگی خوناشامی فهمیدی؟، فیلیکس:، واقعا حتی عشقمو اریک :، اره حالا بگو ببینم عاشق کی هستی حالا فیلیکس:، عاشق کسی که اون منو دوست نداره😔 اریک : میتونی اونو داشته باشی ولی باید

کات 😈 خوب دوستان اگه میخواید بدونید شرط اریک چیه باید لایکا و کامنتا بین ۱۰ تا ۲۰ تا باشه مگه از پارت بعد خبری نیست چالش: بنظرتون شرط اریک چیه؟ الانم ساعت ۳ صبح من دیگه خوابم میاد برم بخوابم 🥱🥱 تا پارت بعد خدافظ👋👋