سلام این قسمت 6 این قسمن رو زیاد نوشتم چون ممکنه یک هفته نباشم که داستانم رو بنویسم .
بالا رو بخوان > خب مرینت : لباس های مرلین رو گذاشتم داخل کمد ادرینا و یهو دیدم ادرین در میزنه در رو باز کردم تا اومد تو تو بغلش افتادم و شروع کردم به گریه کردن خیلی کریه کردم انقدر که دیگه خوابم برد توی بغلش . از زبان مارک : مرینت خیلی حالش بد بود ادرین رفته بود پیشش ولی نمیدونم چرا صداشون نمیامد به ادریا گغتم که بریم ببینیم چی سدهتا اومدیم در و باز کنیم ک ادرین اومد بیرون و گفت مرینت خوابه . ادریا : وقتی ادرین گفت خوابه من گفتم میرکنارش که اگر ادرینا بیدار شد ارومش کنم که مرینت رو بیدار نکنه . ادرین : باشه برو.
همین که ادریا رفت تو مرینت بید ار شد و کفت که ادریا بیاد و کنارش بشینه . ادریا : وقتی رفتم توی اتاق مرینت بیدار شد و گفت که برم پیشش بشینم . مرینت : خیلی تشنم بود به ادریا گفتم تشنت نیست گفت چرا گفتم من تشنمه که گفت پس منم تشنمه یک دکمه روی میز بود زدم ولی هرچقدر صبر کردم مری نیاد دیگه نگران شدم از اتاق با ادریا رفتیم بیرون که اسلی گفت خانم مری 2 ساعته رفته بیرون ولی هرچقدر زنگ میزنیم جواب نمیده که یهو در باز شد و مری با کباس های خیس اومد تو همه رفتیم ببینیم چطور شه که ری فت داشته میامده که حواسش پرت میشه و میوفته توی چاه اب فاضلاب
بعد شروع کرد به خندیدن خیلی به نظرم مشکوک میزد انگار یک چیزیشده بود ولی نمیخواست بگه چی شده { بعدا میفهمید } هممون خندیدیم و من و ادریا رفتیم ا خوردیم و دیگه هیی . میریم فردا صبح .
ا س ت ر ا ت پ ل ی ز
خدایی خسته شدم مرینت : امروز بیدار شدم و یک سر حال تر بودم ولی هنوز ناراحت خلاصه بیدار شدم و دیدم ساعت 9 و نیمه و ادرین هم خوابه بیدارش کردم و رفتیم صبحانه خ.ردیم و دیگه ادرین رفت سوار ماشن شد و منم ادرینا رو بل کردم و گذاشتم داخل صندلی کودک و شرو ع کدیم به حرکت کهبریم خونه ماکنم اینا ناهار اونجا دعوت بودیم رسیدیم و در زدیم . دیشب از زبان گاردن امیلی . امیلی میگم که به ظرم مرینت به خواطر اتفاقات اخیر یکم ناراحت شده بیا فردا همه رو دعوت کنیم برای ناهار و شام اینجا گاردن اره به نظرم فکر خوبیه پس م الان زنگ میزنم به مرینت و ادریا تو هم زنگیزن به کلویی و کاملیا اینا امیلی باشه پس بریم زنگ بزنیم زمان حال . گاردن : زنگ در خورد من و امیلی و مادنی و گابریل رتیم در رو باز کردیم و دیدم کهمرینت اینا اومدن و بعد گفتم بیان تو مرینت در باز شد ما رفتیم تو و خدمت کار خونهمامانم اینا اسمش کارنا بودمامنم کارینا رو صدا کرد و کارینا با یک دختره دیگه که نمیدونم کی بود اومد و گفت بله خانم اگرست .
گاردن : این دختر خانم های خوشگ از این به بعد خدمت کر های ما هستند و این خانم خوشگل کاملی و کارنا } ویه یهو صدای در اومد . ادریا " بامارک رفتیم خونه ممانم انا که همون موقع کیویی و اکلبسا و مارکاف از ماشینشون پیاده شدند .
رفتیم در زدیم و دیگهکاملیا اینا هم اومدن و ناار رو خوردیم که همه روی مبل نشستیم و یهو گوشی مرینت زنگ خورد . مرینت : گوشیم زنخورد شمارش ناشناس بود ادرین رو صدا زدم و درینا رو برداشت و رفتی توی اتاق و من تلفن رو جئاب دادم صلای یک زن بود . گفت اگر ادرین رو به من ندی اون یکی دخترت رو هم مثل مرلین ازت میگیرم و قطع کرد و من وادرین از اتاق رفتیم بیرون همه پرسیدد کی بود من الکی گفتم اشتباه رفته بود خلاصه دیگه هیچی بعد از خوردن میوه یهو لدریا حالش بد شد و رفت تو دستشویی کهیهو
بای بای بای بای بای بای بای بای بای بای
لایک یادتون نره و نظر هم بدهید و قسمت بعد رو پیش بینی کنید لطفا
تا قسمت بعد بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)