صلام عشقا اومدم با پارت ۹ امیدوارم بدوستیت
تو راه همش داشت ب آملی فکر میکرد ک یه دفعه صدای بلند بوق ماشین بلد شد جس ب خودش اومد و فهمید ک نزدیک بود ب ماشین جلویی بزنه با بوق کوچیکی ب نشانه ی معذرت خواهی به ماشین جلوی ت کوچه رفت و ماشین و پارک کرد با استرس رفت ت کلاس دید آملی اونجا نیس پس نفس راحتی کشید و تا خواست بره بشینه سر جایش دید یکی از پشت پرید رو کمر شو بغلش کرده فهمید ک آملی هست .آملی:سلام عشقم دلم برات تنگ شده بود.جس بود اینکه چیزی بگه دست املی و از دور کمرش کشید کنار و با صدای بلند بش گفت ب من دست نزن.املی:😨چیزی شدع جس؟!.جس:رابطه ی ما دیگ تموم شده واسه همیشه دیگ هیچ وقته هیچ وقت حتی اسم منم ب زبونت نیار.(دقت داشته باشید ک جس پشت ب آملی هست و داره میگه و آملی پشتش وایساده).آملی:ج...جس من کار بدی کردم؟.جس:نه فقط دیگ اسم من و نیاااار(با داد).جس بودن توجه ب آملی و بدون اینکه بش نگاه کنه رفت و سر ی میز تک نفره نشست ت همون لحظه بود ک هان شی اومد ت کلاس و آملی و با چشم های پر از اشک وسط کلاس دید و فهمید ک جس ی کاری کرده ک آملی بیخیالش بشه.هان شی:آملی چیشده؟😨(داره نقش بازی
میکنه).آملی:ج..ج...جس.هان شی:چیزی نگو بیا بریم بشینیم برام تعریف کن.هان شی و آملی رفتن روی میز دونفره کنار هم نشستن و تا آملی هواست حرف بزنه استاد اومد ت کلاس.استاد:سلام بچه ها.بچه ها:سلام استاد.استاد رو ب جس مرد و گفت:جس از دفتر ب من گفتن ک با تو کار دارم میشع بری دفتر؟.جس پیش خودش گفت یعنی چیکارم دارن بعد گفت:بله الان میرم .بعداز پشت میز اومد بیرون و رفت تو دفتر.جس:سلام آقای مدیر با من کاری داشتین؟.همین و ک گفت ی دفعه چشمش ب ارباب افتاد ک روی صندلی میهمان نشسته بود.خیلی تعجب کرد ولی سکوت کرد و چیزی نگفت.مدیر:بلع جس پدرتون اومدن تا پرونده تون و بگیرن .جس:چ...چی؟ارباب:پسرم بیا بریم بیرون میخام ی چیزی بت بگم، ارباب البته با اجازه مدیر تون.مدیر:بله میتونید برید.ارباب جس و برد بیرون گفت:حس هیچی نگو دیگه نمیخام بیای مدرسه متوجه شدی؟؟؟(با عصبانیت)جس:آخه چرا؟!ارباب:جدیدم دل ب کار نمیدیم میدونی من وقته کارای تو رو اون زاک می عرضه انجام میده و کند میزنع بهش؟.جس:مگه چیکار کرده؟ارباب :مهم نیست ولی حق نداری دیگه بیای مدرسه حرف اخرمه الان هم برو و کیف و وسایلت و از کلاس جم کن.حس:بله(با نا راحتی).ارباب رفت ت دفتر و گفت اگه میشه پرونده رو لطف کنید .جس هم رفت ت کلاس و وسایل شو جمع کرد و بدون اینکه ب بچه ها چیزی بگه از کلاس اومد بیرون.املی:هان شی یعنی وی شده ؟.هان شی نمیدونم. بعد از گرفتن پرونده جس و ارباب سوار ماشین شدن. رانندع:کجا برم؟ ارباب:من و ببرم کاخ جس و ببر فرودگاه. جس:فرودگاه برای چی؟ ارباب:بسته های مواد دارن میرسن باید بری کمک کنی. جس:چشم.جس بعد از چند دقیقع سکوت گفت:ارباب من دیگه نمیرم مدرسه؟؟!ارباب:ن دیگ چیزی نکو 😒😒😒جس:چشم.راننده ارباب و برد خونه و جس برد فرودگاه . جس رفت و ت یه صندلی نشست اما بعد از سه ساعت انتظار بسته نیومد. زنگ زد ب ارباب رفت توی دستشویی و گفت:ارباب جنس ها نرسیدن هنوز داشت حرف میزد ک ی مسافر از داخل دستشویی اومد بیرون اما وانمود میکرد ک چیزی نفهمیده و سریع از دست شویی رفت بیرون مستقیم رفت دفتر حراست.مسافر:اقا یکی توی دستشویی و داره از بسته ی مواد حرف میزنه پلیس ها ۱ساعت پیش بسته ی مواد رو پیدا کرده بودن اما نمیدونستن بسته مال کیع حالا احتمال میدادن ک بسته مال اون فرد داخل دست شویی باشع سریع دوتا پلیس با اسلحه رفتن داخل دستشویی و در و محکم باز کردن و گفتن دستا بالا . حس خیلی غافلگیر شد و دستاشو برد بالا و گوشی و قطع کرد یکی از پلیس ها:داشتی با کی حرف میزدی؟! حس لبخند ملیحی زد😏و گفت با اربابم بعدش با پا زد زیر تفنگ یکی از پلیسا و تفنگش ک افتاد تفنگ و برداشت و اون یکی پلیس تا اومد شلیک کنه جس رفت پشتش و بهش شلیک کرد و یکی و کشت وقتی مسافرا صدای شلیک و شنیدن سریع ب مامورا خبر دادن و مامورای خیلی زیاد داشتم ب طرف دستشویی
میرفتن جس ب اون یکی پلیس ک اسلحه شو گرفتع بود شلیک کرد چون صورت شو دیده بود بعد لباس پلیس و پاره کرده و باهاش دور صورتش و پوشونده بود تا بقیه ی پلیس هایی ک احتمالا بیرون منتظرشن اونو نبینن اومد بیرون چ دید بعععع٩😎۶ کلی پلیس منتظرش بودن بدون مکث ب یکی از مامور ی ک کنارش بود شلیک کرد و بدن شو گرفت جلو ش تا محافظش باشع بعد با شلیک ب بقیه پلیس ها از فرودگاه خارج شد و سریع سوار ماشینش شد تقریبا ب همه شلیک کرده بود و خودش حتی ی اسیب کوچیک هم ندیده بود ک ی دفع از دید پشت ماشینش ی پلیس زخمی دنبالشع و پلیس سر شو گرفت از ماشین بیرون با تفنگ چنتا تیر ب لاستیک های ماشین زد ماشین کنترلش از دست جس خارج شد و جس از ماشین خودشو انداخت بیرون زیر خیابون ی رود خونه ی بزرگ بود جس بودن تردید و مکث خودشو پرت کرد ت رودخونه پلیس از ماشینش پیاده شد اما هر چی نگاه کرد نتونست جس و ببینه برای همین ب رود خونه چند بار شلیک کردو بعد رفت اما مطمن نبود ک جس مرده یا نه💥 جس زیر اب شنا کرد و ب
جس مرده یا نه💥 جس زیر اب شنا کرد و ب یه تیکه سنگ بزرگ رسید بعد رفت روی سنگ وقتی مطمن شد پلیس رفته رفت سمت ماشینش اما اون ماشین دیگ به درد هیچی نمیخورد خواست ب زاک زنگ بزنه ک بیاد دنبالش موبایل شو از تو جیبش در اورد اما موبایل کا نکرد. جس:😤.بعد بلند شد و تا سر خیابون راه رفت ک دید ی تاکسی داره میره بعد رفت جلوی ماشین ماشین تاکسی داشت بهش میزد ک راننده خیلی سریع ترمز گرفت بعد از ترمز جس بدون مکث سوار ماشین شد. راننده:هیییی پسره ی دیوونه چرا اینجوری میکنی اگ بهت میزدم چیییییی🤬😡. جس:ده برابر بوا کرایه تو میدم فقط برو به ادرس ک بهت میگم و دیگه هم حرف نزن. راننده 😤 باش.
پایان پارت ۹ چطور بود
لایک یادتون نره 💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیهههههه
دارم تصور میکنم که جس تهیونگه
زاک جینه
امیلی هم ا.ت
فقط اگه میشه یکم تو تایپ کردن دقت کن
منمممم 💔🥲