
من آمدم با پارت دوم داستان دلربایم ♥😃💖🌻

بردنم بیمارستان همه نگران بالا سرم بودن بهوش که اومدم دیدم چهار تا کله بالا سرمه با داد و فریاد گفتم شما کی هستین؟؟؟ یک صدا با هم گفتن فراموشی گرفته؟!!!! و همه با هم زدن توی پیشونیشون خندیدمو گفتم حتما فرشته های آسمانی هستین من جووونم کلیییی آرزو دارم من باید یه عکاس حرفه ای بشم برید من میخوام برم جای من اینحا نیست اونا که فهمیده بودن من قاطی کردم رفتن بیرون و گفتن به دکتر وضعش خیلی خرابه دکتر اومد داخل و گفت من حالم از اوناهم بهتره و فقط فشارم افتاده خندید و گفت توی تخت آیسیو نباش فقط جا اشغال کردی بلند شو دختر جان خودمو زدم به خواب همه که رفتن بیرون لباس هام رو پوشیدمو قایمکی فرار کردم توی سالن بیمارستان انگار دزد گرفته داد زد گفت وایسا دوییدم وایسااااااا کجا میری؟!! خردم زمین

و اومدم که دوباره بلند شم بهم رسید و گفت بیا من میبرمت هرجا خواستی من مثل برادرم نیستم اون یکم بد اخلاقه اما قلب مهربونی داره خندیدمو نفس عمیقی کشیدم شمایید آقای مین با.چشمای باز و پر از تعجب پرسید من آقای جانگ هستم جانگ هو سوک دوست آقای مین ماباهم خیلی دوست هستیم به همین خاطر به اون میگم برادر او ووو واقعا معذرت میخوام شما خیلی کت و شلوار بهتون میاد آقای جانگ ممنونم که کمکم میکنید خندید و گفت ممنونم ☺️ همچنان که اونم ازعکس های من تعریف میکرد صدای جمعیتی دوان دوان که به سمتمون میومد نگاهمون رو از هم جدا کرد وحشت زده اومدم که فرار کنم بند کفشم کله پام کرد حواسم به هیچی نبود باز غر زدنم شروع شد که دستم پیچ خورد با اعصبانیت و جیغ گفتم چته تو مگه مریضی دردم گرفت 😥 با لحنه جدی گفت میخوای زیر جمعیت له شی؟ فقط بلدی غر بزنی خانم غر غرو چشم غره ای بهش رفتمو گفتم تو چی بلدی؟ من بلدم خانم های غر غرو رو از زیر جمعیت نجات بدم 😂 جدی گفتم اصلا هم خنده نداشت بعد هم بلند شدم و خودمو تکوندم گفتم شما آقای؟ نگاه مغروری بهم کردو گفت فرشته نجات تو 🙃

بعد هم سریع رفت آقای جانگ بلند بلند صدام میزد خانم هو خانم هو کجایید سیخ وایستادمو گفتم من اینجا هستم آقای جانگ با اخم و نگران اومد سمتم آسیب ندیدی؟ حالت خوبه؟ من خوبم ممنونم چرا یهو غیبت زد گفتم من همین جا بودم شما رفتین فکر کوتاهی کردو گفت من همه جارو گشتم اما.... ولش کن بیا بریم یه چیزی بخوریم باشه ای گفتم و به سمت کافه بیمارستان رفتیم خوب رسیدیم شما چی میخورید خانم هو من..... حات چاکلت و کیک شکلاتی ممنونم ♡ این چه حرفیه برای خودم هم همین رو میگیرم وقتی رفت سرمو گذاشتم روی میز و به اون مرد فکر کردم فرشته نگهبان؟؟؟ البته تعجبی هم نداره خیلی خوشگل بود مثل فرشته ها موهای خرمایی فر صورت بی نقص روشن با چشم های عسلی قد بلند و صورت زاویه دارش اون حتما به فرشته است اما چرا فرشته من؟.... آقای جانگ اومد بهتره از فکر در بیام خوب خانم هو العان حالتون بهتر میشه بفرمایید با ذوق به سینی نگاه کردم چیییی

سیب زمینی شیرین و تخم مرغ و آوا کادو اینا چین؟؟؟ العان که میخواستم حات چاکلت و کیک شکلاتی بگیرم دکترتون رو دیدم ایشون گفتن که شما باید چیز های مفید بخورید تا زود تر حالتون خوب بشه هااا من از اینا بدم میاد نمیخوام اصلا گشنم نیست اومدم که بلند شم دوتا دست روی شونه ها احساس کردم که محکم من رو روی صندلی کوبوندو گفت مگه نمیخواید فردا سر کارتون باشید؟ با احساس خجالت و لرزان گفتم میخوام ولی شما سرم رو که چر خوندم وایییی آقای کیم شمایید 😃 رییس من آقای کیم نامجون وایییی معذرت میخوام بله العان همش رو تموم میکنم خوبه پس هر موقع که تمومش کردی برگردو وسایلت رو جمع کن و به سر کارت بیا چون تو فقط توی آزمون قبول شدی 😉 به زور غذام رو تموم کردمو بعد از جمع کردن وسایلم رفتم توی محوطه بیمارستان وایستادم به اتفاق هایی که افتاد فگر کردم فرشته نگهبان؟؟ مگه من کی هستم که فرشته نگهبان داشته باشم؟!ولش کن این ها فکر های الکی باید به کارم فکر کنم آره باید با انرژی برم سر کار تا کار خوبی رو شروع کنم داشتم تو فکر راه میرفتم که ناگهان پرت شدم روی زمین صورتم کشیده شد روی زمین یه کسی من رو پرت کرد روی زمین یه زخم بزرگ روی صورتم بود و کلی دات خون میو مد ازش با گریه و ترس داد میزدم واییی صورتم با چشمای پر اشکم به همه جا با عجله نگاه کردم یه مرد وایستاده بود جلوی یه ماشین مشکی و نفس نفس میزد خیلی تار میدیدمش نفهمیدم چی شد که از حال رفتم

اینم پارت دوم 🙃😉

لایک و کامنت فراموش نشود 😁♥
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی
سلام داستان شما خیلی خیلی عالی هست ❤ لطفا همینطور ادامه بده منتظر پارت های بعد هستم