سلام دوستان ببخشید که یکم دیر گذاشتم راستش درگیر کلاس های تابستونه بودم و امروز دوشنبه 11 مرداد هست
(میریم به دو روز بعد،توی این دو روز ادرین به بهانه اون اتفاق مدرسه نرفته)از زبان ادرین:از خواب بیدار شدم و مثل همیشه صبحونه خوردم و به مدرسه رفتم.توی مدرسه بودم و داشتم به سمت کلاس میرفتم که پچ پچ الیا و مرینت توجهم رو به خوش جلب کرد(دوستان الان ادرین رفته پشت دیوار قایم شده و داره به حرفاشون گوش میده) الیا_مرینت ولی.......مرینت_ولی چی هان خودت که دیدی اون و گرفته بودن......الیا_راس میگی فک کنم زود قضاوت کردم ادرین پسر خوبی هست.باشنیدن حرف الیا خیالم بابت همه چی راحت شد
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
سلام دوستان پارت 6 داستان عدم تایید خورده😭😭😭😭😭
خیلی ناراحتم😭😭
باید دوباره بزارمش😭😭😭
وای برای اخه
نمیدونم راستش دیگه نمیخوام این داستانو بنویس این داستان ایده دختر عمم بود نه خودم اولش رو گفت بعد گفت بقیش با خودت و بعدش هم گذاشت رفت شهرضا😢
عالی بود
ممنون
عالی بود گلم 👌🌹😗
چالش : کراش ندارم ولی لوکا رو دوست دارم 🚶♀️
ممنون
عالیییییییییییی
ممنون
عالی بود پارت بعدی
ج چ: کت نوار
ممنون