می خوام یکی از داستان هایی که می خونم رو معرفی کنم برید فالوش کنید :( کامنت بزارید
اگه کارت بالای ۴ میاوورد به راحتی میباخت و من برنده بازی بودم .. نگاهی به کارت پخش کن کردم که چشماش روی کارت ها بود .. به ناچار کارت رو گذاشتم روی میز ... سرم رو اووردم بالا که ریاکشن پیتر رو ببینم با دیدن لبخند خبیث بزرگی رو لباش و در ادامه کارتی که گذاشت روی میز چشمام از تعجب باز شد ... ۳ !! ... به همین راحتی تموم شد! من باختم!.. پیتر قهقهه دیوانه کننده ای سر داد و با چشم های براقش نگام کرد ... اخم هام شدیدا توی هم فرو رفته بود. با این که نتیجه بازی رو از قبل می دونستم ولی واقعا برای باختم ناراحت بودم.. دلم میخواست اون عوضی رو زمین بزنم ... پیتر از جاش بلند شد و به سمت من اومد... لبخند از رو لباش پر نمیزد ( پیتر ) اخ اخ، میبینم که بد شانسی اوردی... ناراحت نباش خانمی دفعه بعد می زارم ببری .. / سعی در اروم کردن خودم داشتم نفس عمیقی کشیدم و به جای مشتی که رو صورتش فرود بیاد لبخند مصنوعی زدم .. هه ! دفعه بعدی !... پیتر عزیزززز .. دفعه بعدی وجود نخواهد داشت. و تو به زودی می فهمی که تاوان سختی باید برای این کار هات بپردازی ...
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
مرسی
منم تینا هستم 😹
خوش بختم
ممنونم که کامنت گذاشتی دیگه داشتم نا امید می شدم .....😬😫