اینم پارت بعد😉💚 امیدوارم خوشتون بیاد🙃💙🖤
از زبان دانی:
با اصرار فراوان، دکتر مرخص اش کرد. با اینکه اصلا دوست نداشتم که از بیمارستان مرخص بشه، ولی خب نمیشه دربرابر لجبازی های لئو، نجات پیدا کرد. بعد از انجام کار ترخیص، با کمک کارای، لئو رو سوار ماشین کردیم، سپس ما هم سوار شدیم و از بیمارستان، برون اومدیم.
لئو سرش رو گذاشت روی بالشت صندلیش و به بیرون خیره شد. سکوت بدی تو ماشین حاکم بود. نفسم رو با حرص بیرون دادم که همان زمان، گوشی لئو زنگ خورد. گوشی تو کتاش بود و کت هم به کارای. گوشی رو در آورد و به صحفه اش خیره شد، سپس گفت:
- از طرف مدیر مدرسه میا و مایکیه.
لئو با شنیدن این حرف برگشت اما صورتش درهم رفت. دوباره برگشت و دستش رو روی کتفش گذاشت.
بدون ریاکشنی، دستم رو دراز کردم و گفتم:
-گوشی رو بده من.
کارای هم بدون هیچ حرفی، گوشی رو گذاشت تو کف دستم. گوشی رو آوردم جلو و همینطور که رانندگی میکردم، جواباش رو دادم:
9 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
خوب عذاب وجدان میگیرم:'||
خوب بزار نه ما نه تو عذاب وجدان بگیریم😐😂
اینقدر اینجوری نگو:(
چرا😑😕😐😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ترو خدا بزار جون هرکی دوست داری😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
خوب نمیدونم
تتتتترررررووووووخخخخخخدددددااااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
یعنی چی دیگه نمیخوای ادامه بدی😭داستان من هم فقط یه طرفدار داشت ولی ادامش دادم😭😭😭😭
گومه:(
سلام
بعدی کی میاد
های :)
فعلا تست جدید گذاشتم خندیدن و بررسیه:/💔
بعد از اون هم دیگه شما میدونید
چرا نمیزاری بزنمت😈
وااااا من چرا؟😕😑😂
عالییی بود 😍
چالش:امم قرار نیست بفهمم چی میشه چون همون موقع سکته رو میزنم 🙃
ممنوننننن💙😍
خب فکرکنم هممون همین حس رو داریم😂💔ممنون از جوابت:)
عالی😍😍😍😍😍
چ:از خوشحالی سکته میزنم
اریگاتو:))
هقققق:')💙💗
چالش:همینجا یه سکته 68 ریشتری میزنم:/
تنکس:|💙
منم بودم همونجا بیهوش میشدم و همینجوری ادامه پیدا میکرد:||
همانا چیه:/
یعنی همین که در رو باز کرد صدای اونا هم باهم اومد
یه اصطلاح توی داستان نویسیه که اگه تو اینترنت سرچ کنی، میاره:)