نفرت همیشگی:/ 4

استاد اومد از دیدن من تعجب نکرد البته نبایدم میکرد قبلا باهاش هماهنگ کرده بودم هووووف بالاخره تموم شد وسایلمو جمع کردم و زود اومدم حیاط داشتم با نایون میرفتم که یهو کوک جلومو گرفت کوک:عه...😅 سلام😊میسو:....خواستم برم که سد راهم شد کوک:وایستا کارت دارم میگم چطوره قرار بزا..نداشتم حرفش تموم شه میسو:تو خواب ببینی بیا بریم نایون یهو دستمو گرفت و مانع رفتنم شد کوک:خواهش میک.. میسو:نع و دستمو از دستش کشیدم بیرون با نایون راه افتادیم جفتمون رسیدیم خونه ولو شدم رو مبل هوووفففف چقدر خسته شدم نایون:همم میگم میسو نمیخوای ببخشیش میسو:اصلا حرفشو نزن نایون:باشع

فردای اون روز از زبون میسو:باز کله صبح باید بریم دانشگاه صبحونه خوردیم و رفتیم دانشگاه نگاه سنگین یکیو حس میکردم وقتی برگشتم دیدم ی پسره داره هیز نگام میکنه اهمیت ندادم چون وسط درس بود وقتی دانشگاه تموم شد پسره اومد سمتم پسره:سلام خوشگل خانم😈میسو:برو پی کارت پسره:نرم چی میشه میسو: اینطور میشه یک لگد محکم زدم بهش پخش زمین شد میسو: حالا دیدی😏نایون:میسو چیکار کردی میسو :هر کی بیاد سمتم همین میشه نایون: بریم میسو باشه

۱ ماه دانشگارو با پسرا که هی دورت بودن رو به زور گذروندی روز اخر بود نایون:میسو میگم بریم ی مسافرت ویلای تو میسو :اره فکر خوبیه نایون:میشه بچه های کلاس هم اگه خواستن با دوستی چیزی بیان؟ مثلا حدود ۱۲ نفری بشیم خوش میگدره میسو : آره خوش میگذره بگو🙂هفته بعد چطوره بریم؟نایون:عالیه دو هفته بعد:میسو:نایون من برام کاری پیش اومده شما برید من میام نایون:باشه

نایون:بچه ها بریم؟ همه:بریم از زبون به ننایون:وقتی رسیدیم همه چشماشون گرد شد خب تعجبی نداشت ویلای میسو خیلی بزرگ و با شکوهه😌۱ ساعت بعداز زبون میسو:آخیش تموم شد خب بهتره راه بیوفتم به نایون زنگ زدم گفتم من تا ۲ ساعت دیگه اونجام وقتی رسیدم خواستم زنگ در رو بزنم که یادم اومد کلید یدک ویلارو دارم(کلید رو داده نایون تا در رو باز بکنه) در باز کردم رفتم تو حیاط رفتم در ورودی رو باز کنم که نایون زود تر باز کرد و گفت اینم صاحب خونه همه تعجب کردن یکی گفت: مگه ویلا برای تو نیست نایون:نوچ نگفته بودم مگه؟ یهو با دیدن کسی از تعجب چشمام از حدقه زد بیرون اون...

تمام لایک و کامنت یادت نره🤩

خداسس😙