بریم💕🦋🧡🦋💕🦋🧡
ساعت ۷ بود با سرعت اماده شدم لباسم یه دامن و یه تیشرت صورتی بود ست بودن بای کفش سفید و ابی (دوستان شخصیت جدیدداریم)لیارو بهم پیم داد لیارو پسر داییم بود اون منو دوست داشت منم دوسش داشتم ولی خیلی خیلی کم ادرینو بیشتر از لیارو دوست دارم گوشیمو خاموش گردم راه افتادم دیدم شمع و گل هست ادرین گفت بامن دوست میشی گفتم اره💕❤
دوستان چون اتفاقه خاصی نیفتاده میرم به ۶ ماه دیگه فقط علاقه این دوتا بشیتر شده علامت مرینت 💕ادرین 💚البا🧡نینو 💙
شیش ماه بعد 💕داشتم میرفتم مدرسه که که دیدم یه پیر زن افتاد زمین بلندش کردم و اعصاش رو بهش دادم ازم تشکر کرد و رفت 💕✊🏻💚رانندم داشت منو میبرد به مدرسه که دیدم یه زن افتاد بلندش کردم اصاش رو دادم دستش و راه افتادم تو راه مرینتو دیدم دستشو گرفتم و رفتیم 🧡سلام بچه ها 💚سلام💕سلام💙سلام 💕بریم سر کلاس 💙بریم💚بریم🧡بریم
💕رفتیم سر کلاس ۲ ساعت کلاس داشتیم زنگ ناهار خورد ناهار لازانیا بود خیلی خوب بود ناهار خوردم رفتم داخل دست شویی دستامو بشورم دیدم یه دختره با ۳ تا دختر اومدن دورم ریسشون گفتن تو دوس دختر ادرین اگراستی گفتم بله گفت پیخوام بکشمت که یهو ادرین اومد نجاتم داد بعد دستمو گرفت رفتیم بچه ها گفتم بیا بریم یه چیزی بخوریم گفتم نه من میرم خونه گفتن باشه و رفتن خیلی خسته بودم به مادر پدرم سلام دادم رفتم تو اتاقم خوابیدم که دیدم یه چیزی رو تختمه بازش کردم یه گوشواره ابی بود یه حشره اومد بیرون ابی بود همه چی رو بهم توضیح داد گفت
قدرتت بازگشایی توهم و خراب کردنه باشه ای گفتم گفت راستی اگه کسی شرور شد صدات میکنم گفتم باشه و خوابیدم
دوستان لایکا به بیستابرسه پارته بعدی رو مینویسم 😘🤭💕🧡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان من حساب کاربری حذف شد این اکانت جدیدمه من رو دنبال کنید