کم کم داریم به پایانش نزدیک و نزدیک تر میشیم 🥺💜
کوک : بلاخره عکسبرداری تموم شد خیلی خسته بودن پس به اعضا گفتم که من میرم خونه اونام گفتن : خوش بگذره 😁 ____ اصن حوصله ی شوخی نداشتم پس جوابشونو ندادم رفتم سمته ماشینم معمولا ازش استفاده نمیکردم و بیشتره وقتا تو پارکینگ کمپانی بود ولی امروز دلم می خواست زودتر برسم خونه فکر کردن بسه در ماشینو باز کردم و سوارش شدم ریموت و زدم و در پارکینگ رو باز کردم از کمپانی راه زیادی نبود به ____ الان سره کوچمونم از ماشین پیاده شدم و دراشو قفل کردم تا رومو به سمته در خونه برگردوندم و با صحنه ایی که دیدم به صورت وحشتناکی عصبانی شدم ولی سعی به خونسرد بودن کردم آنید آروینو تو بغلش گرفته بود عصبانی بودم اونم خیلی عصبانی اما یه چیزی تو مغزم میگفت : ♪♪ به تو ربطی نداره اون پسر خالشه ♪♪
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
42 لایک
عالیییییییی بود💜
مرسی 🙂💜
عالی بود 😍😍😍😍😍😍👏👏👏👏
نویسنده خوبی میشی 😎💜💜💜
مرسی 😴❤
نظر لطفته 😁💜
راستش با کامنتت ذوق مررررررگ شدم 🥺💜
خیلی خوب مینویسی
مرسی نظر لطفته 😁💜
ذوق کردم با کامنتت 😁💜
لطفا پارت بعد رو بنویس
رو چشو چالم 😁💜
اسلاید اخرر خیلی بامزه بودد😂😂😂🤣😂😂
مرسی مهـ💜ــی جونم 🥺💜
خودمم اون اسلایدشو خیلی دوس داشتم 😉💜
خدایا خداوندا...
من چ گناهی ب درگاهت کردم ک گیر این بشر مریضضض افتادم😐
اخه ب کدامین گناااااه😩
چی میشه فق ی پارت و فقط و فقط ی پارت و یکم بیشتر بنویسی ما حسرت ب دل نمونیم😐
باشه ایشالا پارت آخرو طولانی مینویسم 🙃💜
عالی💙
مرسی 💜🙏
عالییییییی بود ادامه بده چون منتظر پارت بعدیم 💜😘🥺
عالی بود ❤💕👌
مرسی 💜🙏