خواهر پلیس من6

خب اول داستان من گفتم آنی یه دوست داشته که از برادر اون برای شوگا خونه گرفته اسم اون گومینام هستش،شخصیت خیلی مهمیه(اینم عکسش)

از زبون آنی:یکم با جس حرف زدم ×اوه راستی !چی شده ×ما باید هویت مونو تغییر بدیم !راست میگی اصلا حواسم نبود،سمت کشوی میز رفتم از توی کشوی سوم یه چمدون در آوردم گذاشتم رو تخت زیپش رو باز کردم ×واوووو،این همه پاسبورد چیه !خب اینا هویت هایی هستن که تو ماموریتا ازشون استفاده میکنم ×چرا من از اینا ندارم !فکر نکنم کسی که فقط بلده هک کنه از اینا نیاز داشته باشه خنده ای کرد،بعد از دو ساعت بالاخره انتخاب کردیم ولی یه مشکل داشتیم اینکه موهای اون کسایی که ما انتخاب کرده بودیم کوتاه بود رو به جس گفتم !باید موهامونو کوتاه کنیم،یه قیافه ی کیوت به خودش کرفت و در حالی کی دست اش رو توی موهاش کرد و گفت ×پوففف باشه قبول،رفتم سمت کمد لباسم و یکی که با هم ست بود رو در آوردم به جس نگاه کردم که نظرشو بپرسم که با یه قیافه مختلت پوکر و متعجب رو به رو شدم ×تو از این لباس میخوای بپوشی واقعا پشمام !مگه من چمه ×من هفت ساله با تو دوستم ولی یه بارم تو لباس اینجوری نپوشیدی !الان میخوام بپوشم مشکلی داری ×نه هیچی(آبیه مال انی،صورتیه مال جس هستش)لباسامونو عوض کردیم خودمونو تو آینه دیدیم من که کلا آرایش نمیکردم ولی به زور جس یه آرایش ملایم کردم کاهمو گذاشتم رو سرم و موهام رو باز گذاشتم ×اوووو فکر قلب مارم بکن،خنده ای ریزی کردم کیفم رو برداشتم گوشیم رو گذاشتنم روش ×آنی گوشی من کجاست !سطل آشغال ×چی تو اون پر اطلاعات بود !خودم میدونم یه گوشی دیگه خریدم و هرچی تو اون یکی گوشیت بود فرستادم به جدیده ×خب گوشی جدیده کجاست،از توی کشوی دراور درش آوردم و بهش دادم کلی ذوق کرد گفتم !تازه عکس صفحه و قابش عکس به قل خودت هندسام ترین آدم جهانه،سریع نگاه کرد و با ذوق گفت ×من قربون هندسامیش بشم،رفت سمت در اتاق که دید من دنبالش نمیام برگشت و پرسید ×نمیای !چرا برو منم میام،داشتم دنبال اسلحم میگشتم پیداش نکردم واستا ببینم آخرین بار کجا گذاشتمش آها یادم اومد روی میز ناهار خوریه خواستم برم بیرون که صدای جیغ اومد سرعتم رو دوبرابر کردم رفتم بیرون دیدم جس رو به روی جس وایستاده و تمام سعی خودشو میکنه که قاب گوشیش معلوم نشه داشتم خنده ام رو کنترول میکردم ولی نتونستم بلند زدم زیر خنده بریده بریده گفتم !بب...خخ...شش.ییدد..ی..اد...م..رفت..بگم..بی تی اس...این...جا...س..ت ×ای درد بگیری،افتاد دنبالم دویدم پشت یونگی قایم شدم و گفتم !عمرا جرعت داشته باشی جلوی اینا منو بزنی،اعضا از رفتار بچه گونه ما داشتن از خنده میترکیدن اما یکیشون نبود بیخیالش شدم و با یه لحن کیوت گفتم !یونگی اوپا تو که نمیزاری آبجی کوچیکتو بزنن $چرا بیا بگیرش خانم،من و از پشتش کشید و هل داد سمت جس !من برمیگردم دیگه ×دختر عابروی منو خودتو بردی بیا بریم تا یه گند دیگه بالا نیاوردی رفتیم سمت در درو که باز کردم به جونگ کوک برخوردم

از زبون کوک:رفتم بیرون تا یکم به کلم باد بخوره که از فکر حرف آنی درام.......(برش زمانی)بلند شدم رفتم سمت در خواستم درو باز کنم که آنی در رو باز کرد یه بلوز دامن کیوت پوشیده بود که توش خیلی خوشگل شده بود !کوک میشه بری اونور رد شیم،رفتم اونور تر تا رد شن بعد از اینکه رفتم تو نشستم رو مبل و کنترل رو برداشتم کانال ها رو بالا پایین میکرد که شوگا گفت $چت شده *هیونگ میشه یه سوال ازت بپرسم ولی فکر بد نکن باشه $میشنوم *آنی قبلا عاشق کسی بوده $نه چطور *ظهر که آنی رفته بود تو اتاقش پیش دوستش $خب *میزاری حرف بزنم $ بگو *من رفتم ببینم که چیزی میخوان یا نه شنیدم که میگفتن !هی با عشق من درست حرف بزن $چیییییی *من نمیدونم فقط همینو شنیدم $ واستا بیاد خونه میفهمیم چه خبره

از زبون آنی:رفتیم به یکی از آریشگاه ها بعد از دو ساعت یه مدل مو انتخاب کردیم آرایشگر شروع کرد به کوتاه کردن موهامون......کارش که تموم به خودمون توی آینه نگاه کردیم اصلا لباسایی که پوشیده بودیم به موهامون نمیومد برای همین هر چه سریعتر به خونه میرفتیم(مدل موهاشونو اسلاید بد میزارم)

مدل موهای آنی

مدل موهای جس

از زبون راوی:بریم پیش مافیای داستان .....:کار هویت قبلیم رو درست کردی مرد:کار سختیه ولی .....:من تو رو زنده نگه نداشتم که الان اینجوری به من بگی کار سختیه مرد:آخه باید یه مرده رو زنده کنم ....:مگه من مردم مرد:شما خانم ولی گومینام آره گومینام:یه بار دیگه منو با این اسم شوم صدا کنی خودم همونجوری که از مرگ نجاتت دادم میکشمت فهمیدی سهو سهو:بله خانم

یاع یاع یاع برید تو خماری راستی ببخشید کوتاه بود چالش1:به نظرت من چه آدمی هستم راستی اون #Iranians-love-jkپخش کردید راستی توی انتخاب اسم گروه واسه فیک بعدی کمکم کنید راستی تا نتیحه برید که بازدیدتون ثبت شه