کونیچیوا « سلام » دایی جو بودیسکا؟؟؟ « خوبی؟ » خب من اومدم با قسمت 1 ! البته داستان در حال ساخته پس اگه دیر به دیر گذاشتم ببخشیییید
دی سا لبخندی زد و گفت : تمومه ! » بعد هم شمشیرش را در آیاکاشی روز « هیولای روز » فرو کرد . بعد هم آیاکاشی از بین رفت و آدم های درون آیاکاشی به سلامت بیرون رفتند و دی سا را تشویق کردند ... دی سا خندید و گفت : « کاری نکردم که ! شرمندم نکنید ! » ساعتش را نگاه کرد ... 12 بود باید مراقب زمین میبود ... ظهر ها هم آیاکاشی ها زیاد بودند .... دی سا همیشه سرش شلوغ بود ... البته که نایت سا هم بود ... نایت سا هیچ وقت از طرف کسی تشویق نمیشد چون در شب کار میکرد و همه خواب بودند ... اما دی سا نظر همه را به خودش بدون اینکه بخواهد جلب کرده بود ... او دیگر قهرمان معروفی بود .
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
خیلی باحال بود هر چه سری تر منتظر بعدیم
خیلی خوب بود لطفا ادامه بده
وای عالیه زودتر ادامش رو بذار
خوبه ادامه بده نمیدونم چرا حس میکنم خیلی به نایت سا شبیهم
ای خدا هیچکی رو دی ساعه کراش نی؟ عهههه دی ساعه منممم
عالی بود ادامه بده????????
خیلی داستان قشنگیه
من از نایت سا خوشم میاد
لطفا زودتر ادامشو بذار
مرسی