
اینم پارت 3
تهیونگ:من به کسی چیزی نگفتم ک هیونگ چان:... (ریتم فیلم های ترسناک) ورود ساشا از اون پشت ساشا:من گفتم😈 هیونگ چان و تهیونگ:جاااان ساشا:گفتم انتقام ریزی بگیرم که گرفتم الانم بای (ساشا رفت) هیونگ چان:😦 تهیونگ:اخه چقدر یک آدم میتونه رو مخ باشه هیونگ چان:دقیقا😐 هیونگ چان:خب من دیگه برم (بلند شد) ... (تهیونگ دست هیونگ چان رو گرفت) تهیونگ:عااام چیزه شب بخیر هیونگ چان:شب تو هم بخیر
هیونگ چان وارد اتاق شد یونا:نگرانت شدم کجا بودی هیونگ چان:دستشویی یونا:هومم هیونگ چان:من برم بخواب یونا:همچنین صبح یونا:چان پاشو دیگه دیر میرسیم هاااا هیونگ چان:پاشدم پاشدم یونا:تهیونگ اومد دم در گفت هیونگ چان بیداره منم گفتم نه هیونگ چان:وای آبروم رو بردی الان فک میکنه خوابالو هستم یونا:میخواستی دروغ بگمم؟ هیونگ چان:ول کن اصن😂 رفتیم سره کلاس... هیونگ چان:وای خسته شدم کِی معلم میره اتاق مدیر راحت شیم یونا:اره به خدا منم حال ندارم تهیونگ:وایسید اونش با من هیونگ چان و یونا:😶😶
تهیونگ:استاد اجازه🙌 معلم:بله آقای تهیونگ تهیونگ:آقا جلستون با مدیر نشه گفتن زود باید اونجا باشین معلم:وای یادم رفته بود مرسی (استاد از کلاس رفت بیرون) هیونگ چان:آخیییی تهیونگ:حال کردین؟ یونا و هیونگ چان:معلومه! بعد از کلاس تو حیاط... هیونگ چان:کتابمو گم کردم برم پشت دبیرستان شاید اونجا افتاده.. یک صدایی از اون پشت اومد صدا:هعی تو یکی منو هل داد به دیوار اون ساشا بود ساشا:فکر کردی میتونی تهیونگ منو بدزدی؟ هیونگ چان:جااان؟ ساشا:جواب منو بده (با داد) هیونگ چان:بخدا من کاری نکردم اون خودش دوستت نداره ساشا:خیلی دروغ میگی(با داد) تهیونگ:اینجا چخبره؟!؟!
زنگ خورده بود دیگه رفتم سر کلاس استاد اومد 5 دقیقه بعد ساشا و تهیونگ اومدن استاد:چرا انقدر دیر کردین؟ تهیونگ:ببخشید استاد داشتم دنبال کتابم میگشتم ساشا:استاد منم رفتم دستشویی دیر شد ببخشید استاد:باشه بشینید هیونگ چان:یونا میگم کتاب سبزمو ندیدی؟ یونا:نه تهیونگ:این نیست؟ هیونگ چان:اره دست تو چیکار میکنه؟ تهیونگ:شنیدم کتابتو گم کردی منم رفتم پیداش کردم هیونگ چان:مرسی دستت درنکنه
کلاس که تموم شد رفتم کتاب خونه یک رمان بردارم هیونگ چان:وای قدم نمیرسه یکی از پشت کتابو برداشت برگشتم دیدم تهیونگه هیونگ چان:چجوری همه جا ظاهر میشی؟ تهیونگ:با دنبال کردن فرد مورد نظر هیونگ چان:... تهیونگ:ساشا بهم گفت که بهت چی گفت عااا هیونگ چان:اون دختر روانیه اصلا حرفاشو نمیفهمم تهیونگ:راستش ببخشید که به خواطر من تو دردسر می افتی هیونگ چان:وا تهیونگ:راستش ساشا دوستم داره... هیونگ چان:هومم تهیونگ :ولی من هیچ علاقه ای بهش ندارم هیونگ چان:اووو حالا چرا ناراحتی؟ تهیونگ:نه ناراحت نیستم فقط ترسیدم دچار سوتفاهم بشی هیونگ چان: درکت میکنم 🙂
ادامه در پارت بعدی نظر یادتون نره 🙅بهم انرژی بدید داستان رو بهتر ادامه بدم🙃💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مرررسی
داستانتتتت عالیییی هست ادامه بده😃👍👌
خیلی خوبه ممنون لطفا زودتر بزار💜💋
خیلی خوبه لطفا بعدییبییییچهچهیچی۶ی۷چی۷چخچی