10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Hana انتشار: 3 سال پیش 31 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ایشالا خوجتون بیاد
سلام
خوب این مو بلند مشکیه اسمش حناس وسطی یگانس و اخری هم زهرا هس
سه تاشون ایرانی ان 24سالشونه سه ساله از ایران اومدن و پناهنده شدن و پلیس مخفی ان
این سه تا هم ک میشناسید نیاز ب معرفی نداره تهیونگ کوکی و جیمین هست اسماشون 26سالشونه خون اشامن و به یه ماموریت فرستاده شدن به سرزمین ادما
پارت 1
خوب شروع میکنم
بسم الله الرحمن الرحیم😂
(علامت حنا☆_علامت زهرا¤علامت _علامت یگان♡)
☆بریم دیگ خسته شدم پاشین¤آره بریم منم خسته شدم♡ دو دیقه اومدیم فیلم ببینیما اگه گذاشتین بزارین تموم شع خوب☆این چیه آخه حالا پاشو بعدا نگاش می کنیم♡خیلی خوب بریم... از سینما بیرون اومدیم و رفتیم سمت ماشین♡الان کجا بریم؟ خونه حوصلمون سر میره ¤حالا یه جا میریم بشین... نشستیم تو ماشین من پشت فرمون بودم که یدفه یع ماشین ک سه تا پسر توش بود کنارمون ایستاد .علامتا(تهیونگ+جیمین×کوک-).
×با ماشین نزنید به درو دیوار. بعد رفتن یگانه که فهمید من الان میخوام چی کار کنم،گفت:♡حنا خونسردیه خودتو حفظ کن آفرین دختر خوب برو بینم چیکار می کنی¤خواهر گاز بده برووووووووو تو میتونی_ بهشون یه نگا کردم خنده مرموزانه ای کردمو پاهامو روی گاز گذاشتم و تا جون داشتم فشار دادم(ماشین ماBogatiبود ماشین اونامGENESISGV80بود)رسیدم بهشون ماشینو کشیدم سمتشون تهیونگ که پشت فرمون بود مارو ک دید شکه شد من دوباره ماشینو کشیدم سمتشون جوری ک 20سانت بینمون فاصله بود تهیونگ سریع ماشینوکشید سمت چپ تا ماشینمون بهشون بر خورد نکنه. کوک گفت:-چرا وحشی شدین چی کار می کنین زهرا نیش خندی زد و گفت:¤نزنید به درو دیوار .زدیم زیر خنده بعد من گاز دادم و رفتیم. لجشون گرفت تهیونگ ابروهاشو به هم گره داد ،سرعت ماشینو زیاد کردو دوباره به ما رسیدن یه نگا بهشدن انداختیم خندیدیمو دوباره پاهامو روی پدال گاز گذاشتمو فشار دادم اونام همش دنبال ما میومدن دیگ تقریبا از شهر خارج شده بودیم ولی بازم هیچ کدوممون دست بردار نبودیم
عکس ماشین ما بوگاتی
اونا ماشینشوتو نزدیک ماشین ما کردن ماشینشون به ماشین ما مالید از اون جایی ک من عاشق این ماشین بودمو اینو بیشتر از همه ماشینامون دوست داشتم خون جلو چشمامو گرفت گاز دادم و محکمکوبیدم به ماشینشون.ماشینمون نابود شد ولی ماشین اونا نابود تر...♡حنا ماشینت داغون شد. یه نگا بهش انداختمو گفتم :☆فدا سرمون یه کاری می کنم همین اینا عینشو برا م بخرن میگی ن نگا کن. از ماشینشون پیاده شدن یه نگا به دوتا ماشین انداختن ما هم پیاده شدیم .تهیونگ ب من گفت:+چرا وحشی شدی ماشینو داغون کردی.
ماشین اونا جنسیس
دندونامو به هم چسبوندمو گفتم:☆تو چرا وحشی شدی ماشینتونو مالیدین به ماشین ما هاااااا؟+ما وحشی بودیم☆عه ولی ما از شما وحشی تریم¤نکنه دلتون کتک میخواد؟♡اگه می خواد تارف نکنید بگید.×برید بابا فسقلیا شما الان باید تو مهد کودک باشید اینجا چی میخواید؟...یگانه حرصش گرفت و با مشت کوبید تو دهن جیمیین کوک گفت:-اوووووی چی می کنی وحشی¤به قول دوستت ما وحشی بودیم . کوک اومد جلو تر تا بزنه ک زهرا با پا زد تو شکمش. +مگه خری ک لگد میندازی؟☆جنابالی مگه خری ک مثل خر رفتار میکنی و حرف می زنی؟... دستشو مشت کرد ک بزنه تو دهنم که از مچ دستش گرفتمو پیچوندم بعد حولش دادم خورد ب ماشین. حسابی دعوا شد( منو یگان و زهرا به خاطر شغلنون کاراته کار بودیم . اونام بلد بودن ).
همه همو میزدیم من و تهیونگ داشتیم همو می زدیم ک تهیونگ منو حول داد و خوردم به ماشین و شیشه خورده رفت تو دستم دستم حسابی برید سیمام قاطی کرد و رفتم سمت تهیونگ محکم با پا زدم بهش بعد بادستام حولش دادم خورد ب ماشین و شیشه رفت تو دستش
شیشه رفت تو دستش دستش یه زخم عمیق برداشت زهرا وکوک هم داشتن همو میزدن یگانه هم جیمینو انداخت روی زمین سریع سوار ماشین شدم و بوق زدم تا اونام بیان نشستیم تو ماشین پامو گذاشتم رو پدال گاز و با سرعت رفتم تا زود تر به شهر برسیم
نشستیم تو ماشین من پامو گذاشتم رو پدال گاز با سرعت دور زدیم و رفتیم تا زود تر به شهر برسیم چون ماشین روغن ریزی داشت و فرمون هم داشت سفت تر میشد به جاده رسیدیم دیگه ماشین خاموش کردو روشن نشد ♡الان زنگ میزنم بیان ببرنش تعمیر گاه¤خودمونم بریم بیمارستان زخمامونو ببندیم☆آره بریم ...یه دربست گرفتیمو راه افتادیم سمت نزدیک ترین بیمارستان پیاده شدیم و رفتیم تو روی یه تخت ستامون کنار هم نشستیم تا پرستار بیادکه یگان گفت:♡عه نگا کنید....
خوب این تا اینجا.
زیاد هیجان نداشت ولی پارتای بعدش هیجانی ترمیشه
لایک کنید کامنت بزارید و فالو کنید تا انرژی بگیرم انگیزه داشته باشم تا بقیشو بزارم هر چی جلو تر بریم داستان قشنگ تر و هیجانی تر میشه
بعضی جاهای داستان 🔞هست ک تستچی قبولش نمیکنه برای همین نمیزارمش میگم تا خودتون تصورش کنید
اسم من حنانه هس و این داستان و خودم با دو تا از دوستام نوشتم ک اسمشونم یگانه و زهرا هس برای همین اسم شخصیتای داستان اینا گذاشتم....
لایک فالو کامنت یادتون نره
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
ا پس زهرا کوک باهمن ؟
نابودت میکنم تا این فیک تموم بشهر🤫🤫🤭🤭🥲🥲
نه من با همون جیمین سر و کله میزنم اصلا زهرا به هرکی رسید منم به همون میرسمر
فعلا تغیر کرد دختر من اونیم که ته ته میرسه 😁😁😁😁
اون مو بلند مشکیه فعلا تا اینجا منم چون اسمم زهراس 😑😑😑 منطق رو برم
عالییییییییییی ادامه بده لفطا😄
عالی بود💜🧷
بعدی رو زود بزار هر چی زودتر بزاری طرفدار بیشتر جذب میکنه🌈🍭
باشه میزارمش زود😂