سلام به همه 💚💜🤍❤❤🤎💙💜💚💚💚 اومدم با جواب یک مسابقه داستان نویسی امید وارم خوشتان بیاد و لذت ببرین 💚💚 🤍🤎💜💚💚💙🤎🤍🤍 💗💛💖🤍❤🤎❤🤍 💖💖💖💖💖💗💗💗💖💖💖💖💖تستچی جان قربونت بشم لطفا داستانم رو قبول کن ، لطفا ، لطفا 💖💖💗 🤍💚💙🤎❤ 💗💖راستی اینم از عکس 💏 مرینت و آدرین 💜💜💖 💜💜💖🤍🤍
از زبان مرینت : چند روزی از وقتی که ارباب شرارت و مایورا رو شکست دادیم میگذره و من بابت این که حافظه استاد فو رفته خیلی ناراحتم و الان من نگهبان جدید معجزه گرام و این واقع کار خیلی سختیه . ( داستان رو از قسمت آخر فصل ۳ ادامه میدیم ) از زبان مرینت : تیکی تو میدونی که چطوری میتونم این جعبه رو باز کنم . از زبان تیکی : فکر کنم تو باید او دوتا دکمه رو فشار بدی . بعد مرینت دکمه رو فشار دادو بعد همهی کوآمی ها ریختن بیرون . از زبان همهی کوآمی ها : هورا ، هورا ، بالاخره اومدیم بیرون . مرینت : خیلی خوب با همهتونم ساکت باشین . از زبان همهی
کوآمی ها: چشم استاد . از زبان مرینت : لطفا به من نگین استاد منو مرینت صدا بزنین . از زبان تریکس : ولی اگه شما رو با اسم خودتون صدابزنیم بقیه میفهمن که شمه نگهبان معجزه گرها هستین . بقیه کوآمی ها هم تایید کردن .
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)