سلام من گفته بودم که داستان نمی نویسم اما بعدش گفتم حالا یکی بنویسم 😁 امیدوارم دوست داشته باشین و اینکه لایک و کامنت ها هرچقدر بیشتر باشه منم بیشتر انرژی میگیرم😍🥰
(حرف های ا/ت با+و حرفهای شوگا با- ) ا/ت یه دختر فقیر بود البته وقتی پدرش زنده بود وضع مالی معمولی داشتن و بعد مرگ پدرش عموش همچی رو ازدستش گرفت و ا/ت توی یه کافه کار میکنه و با حقوقش یه خونه خیلی کوچیک گرفته اون به سختی داره زندگی میکنه ا/ت حتی یبار هم مادرش رو ندیده چون وقتی به دنیا اومده مامانش فوت شد اون واقعا تنها بود هیچکس حتی حاضر نمیشد باهاش دوست باشه با زنگ ساعت بیدار شد و تیشرت سیاه و شلوار سیاهش رو پوشید و راه افتاد تا بره سرکارش
از دید ا/ت = داشتم راه میرفتم که دیدم چندتا دختر پولدار دارن منو مسخره میکنن این خیلی ناراحتم میکرد میخواستم گریه کنم اما جولوی خودمو گرفتم هی خدا چرا من اینقدر بدبختم سعی کردم بهشون فکر نکنم و به راهم ادامه دادم رسیدم کافه +=سلام رییس من اومدم @= سلام دخترم خوش اومدی میخواستم برم حاضر شم که رییس گفت@= ا/ت امروز یه مهمون خیلی مهم و ویژه ای داریم میخوام همیچی حاضر و اماده باشه += چشم رییس @= ممنون و بعد رییس با یع لبخند رضایت بخشی رفت
منم رفتم تا حاضر شم داشتم پیش بندم رو میبستم که خودمو توی اینه دیدم زندگیم اونقدر بالا پایین داشت که حتی واسه خودم وسایل اریشم نخریدم واقعا واسه خودم ناراحت میشم موهام رو از بالا بستم و یه لبخند مصنوعی به اینه زدم و رفت سالن همه چی مرتب بود داشتم همچی رو دید میزدم که یکی از کارکنا اومد و گفت #= اقای مین اومدن زود باش بیا با بدو بدو رفتم یعنی اون اقای مین کیه که همه بهش این همه احترام میزارن بلاخره رسیدیم دم در سالن کافه که یه مرد خوشتیپ و سیاپوش از ماشین پیاده شد منم که دهنم باز مونده بود واقعا خیلی جذاب بود
اومد تو و هممون بهش احترام گذاشتیم اومد ونشست روی صندلی رفتم ازش سفارش بگیرم قلبم تند تند میزد ولی سعی میکردم خودمو جمع کنم += اقای مین ببخشید چیزی میل دارید -= نخیر این چرا اینقدربد اخلاقه -= بیا بشین اینجا ببینم += با من بودین -= نه پس با عمم بودم خیلی بهم برخورد و رفتم نشستم +=ببخشید کاری با من داشتین -= با من ازدواج کن با این حرفش یه شوکی بهم وارد شد += چی چ...یی از..دوا..ج ک..ن..م -= فک نکنی که عاشقت شدم من فقط برای اینکه با دختر عمموم ازدواج نکنم اینو بهت میگم
+= ول...ی من که اصلا شم..ا رو.. نمیشناسم -= ببین هرچقدر پول بخوای بهت میدم += من.پ..ول نمیخوام من دوست ندارم زندگیم رو خراب کنم ببخشید -= ولی تو حق نداری نه بگی چون یه بلایی سرت میارم که مرغ های اسمون به حالت گریه کنن راستش خیلی ترسید بودم نمی تونستم دیگه حرفی بزنم یعنی چیکار باید کنم که دیدم دستمو کشید و داشت کشون کشون میبرد دستم خیلی درد میکرد اخ میشه لطفا ولم کنید دستم درد داره هیچ حرفی نزد منو برد پیش رییس و گفت...
برونتیجه چالش داریم راستی لایک کامنت هم یادت نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی❤️
عالییی بود عاجیییی
اشک خالص-
باورم نمیشه اینقد خوشگلهههه عحرررررصمتصکیذسمذصنصo(ㄒoㄒ)╥﹏╥
مرسییییییییییییییییییییییییییییییی توله ببرممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم امیدوارم این داستانم لایک بیشتری بخوره اما متاسفانه نمیخوره
میخوره صبور باش توله 🤏🏻
انشالله
عرررررررررر
تو مطمئنی ادمی؟
خیلی خوب بود پارت بعد رو. جون شوگا بزارررررررر
والا راستش خودمم نمیدونم چی هستم😂
باشه چشم حتما😘