دلم نیومد تو خماری بزارمتون ❤ ناظر جان منتشر کن چیز خاصی نداره
(تهیونگ رو با ت نشون میدم ا.ت رو با آ و کوک رو با ک) ت=شنیدم یه خبرایی شده آ=چطور ت=میبینم که داره بهت خیانت میکنه(تهیونگ هنوز نمیدونه که یونا هم داره خیانت میکنه) آ=ولی میدونی اون کسی که باهاش داره به من خیانت میکنه کیه😏(پوزخند) ت=اینش مهم نیس آ=ولی اگه اون شخص یونا باشه خیلی هم مهم میشه😎 ت=عشق منو یونا مثل شما اجباری نبوده که بخواد به همین راحتی یا منو ول کنه و یونا از کوک بزرگتره آ=اینش به من ربطی نداره فقد خواستم بگم که اون شخص یونا عه
2 ساعت بعد👈آ=کوک خونه نیس حوصلم سر رفته حتمی رفته پیش یونا که یهو متوجه شدم یکی داره همینجوری زنگ ایفونو پشت سر هم میزنه نفهمیدم کیبود ولی با یه سر و صورت خونی داشت میومد خیلی ترسیدم و منتظر شدم بیاد بالا (کوک و ا.ت طبقه بالا یه برج خیلی بزرگ تو سئول زندگی میکنن) با چیزی که دیدم باورم نمیشد اون یونا بود حتمی به خاطر حرف من به تهیونگ حسابی از تهیونگ کتک خورده ولی حقش بود که فهمیدم اون نیومده که با زبون خوش با من حرف بزنه که سمتم حمله کرد ولی داشت منو کتک میزد چون فهمیده تنها کسی که از خیانت اونا خبر داشت منو کوک خودش بودیم وقتی داشت منو کتک میزد همزمان گریه میکرد خیلی معصوم گریه میکرد دلم نیومد مقاومت کنم و کتکش بزنم و نگهبان اومد از روم بلندش کرد و بهش اب داد تا اروم شه
بعد از رفتن نگهبان گزاشتمش رو تخت بخوابه کل تختمون شده بود خون ولی مهم نبود وقتی یونا خواب بود نازش میکردم خیلی معصوم خوابیده بود ولی من هنوزم اونو بی گناه میدیدم چون اون کوک بود که داشت خیانت میکرد که دیدم یونا بلند شد و کنارم نشت و بغلم کرد و گفت (یونا رو هم با ی نشون میدم) ی=ب..ببخشید ..بغلش کردم و گفتم مشکلی نیست ی=میخوام باهات حرف بزنم آ=بگو دیدم که حالش بد شد و از تخت افتاد پایین با گریه گفت لعنتی من حامله بودم اگه بخاطر تو نبود میخواستم به تهیونگ بگم که حاملم حالا هم منو ببر بیمارستان تا ببینم بچه سالمه آ=بعید میدونم وقتی در اون حالت کتک خوردی که ازت خون بیاد بعید میدونم زنده باشه
*با گریه*ی=حداقل منو ببر این جنازه تو دلمو در بیارن آ=باشه ولی دیدم حالش یهو خیلی بد شد و نمیتونستم با ماشین خودم ببرمش زنگ زدم امبولانس اومد و دکتر گفت بد جوری کتک خورده و بچه از همون ضربه اول مرده بوده چون بچه خیلی کوچیک بوده و حتی قلبشم تشکیل نشده بوده تصمیم گرفتم به تهیونگ زنگ بزنم و بگم کی رو کشته خودمم داشتم گریه میکردم و یه قرص ارامش بخش گرفتم و رفتم بیرون بیمارستان چون مطمعن بودم قراره با تهیونگ داد و بیداد کنم و یونا تو امبولانس بهم گفت قراره یه مدت پیش هم زندگی کنیم چون مطمعن بودم کوک دیگه روش نمیشه بیاد خونه
تا پارت بعد بای بای تازه جای خوبش کات کردم برید حالشو ببرید
دوست دارید به غیر ته ته و کوک و جین دیگه کی رو بیارم تو داستان
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
ادامه
چشم
پارت بعددددد مردمممم
میدونم 👍👍قصد مون همین بود😂😂