10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Aynaz انتشار: 4 سال پیش 120 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم پارت ۴ برید بخونین که سعی میکنیم کاگامی بمیره نگفتید امیلی زنده بشه یا نه یکی گفت که اونم منفی بود
از زبان بانکیس
معجزه گرم نور میداد اما اتفاقی نیوفتاده بود تبدیل شدم که یهو یک توپ سفید درس شد من سریع رفتم تو تونل زمان وقتی برگشتم دیدم که پاریس نابود داره میشه گریه هم رو یک ساختمون نشسته بودمو میگ۴ت لدیمو بابام کشت و یک قسمتو نابود میکرد دوباره تکرار میکرد پ یک قسمت دیگه رو نابود میکرد سریع رفتم به اینده دیدم کره ی زمین نابود شده یکم رفتم عقب دیدم که مرینت مرده سریع مرینت خیلی قبلو پیدا کردم و اونو بردم به اینده رفتم عقب تا یکم به مینی باگ کمک کنم که دیدم اکوما توی چوب دستیشه رفتم به ایندع و دیدم مینی باگ بی جونه ایندفه رفتم به ۱۰ سال بعد خوشیختانه لیدی باک و کت نوار بزرگ اونجا بودن به اونا گفتم به کمکتون نیاز داریم مینی باگ دوباره موفق نشد گفتن باشه و رفتیم
از زبات لیدی باگ اینده (وقتی میگیم از زبان کت نوار یعنی تو دلش داره حرف میزنه)
رفتیم به گذشته دیدم من بیجون افتادم رو زمین و کت بلنس بالای سرم دارت میگه لیدیمو از دستش دادم زندگیمو از دست دادم پس بزار همه از دست بدن و یه گلوله به یک طرف پرتاب کرد خیلی جنگیدیم اما خیلی قوی شده بود من از لاکی چهارم استفاده کردم یه مجسمه ی مینی باگ بهم داد گربه گفت ما که یدونه بیجونشو داریم این به چه درد میخره و شروع به سخت مقابله کردن کرد من دورو برمو نگاه کردم عروسک قرمز شد و اون سنگ گنده فهمیدم باید چیکار کنیم گربه رو با یویوم انداختم و گربه رو کشیدم پشت سنگ گفتم این عروسکو میزاریم اینجا و وقتی که کت بلنس فک کرد این واقعیه تو با پنجه برندت چوب دستیشو نابود کن گفت چشم بانوی من و نقشه رو انجام دادیم و من مجسمه رو انداختم بالا گفتم کفشدوزک معجزه اسا و یهو خودم زنده شدم اکوما رو گفتم و از زلان کت (توی دلش) وقتی شرارتش خاصا کردم یه نگاهی به خودم کردم و یعنی واقعا به لیدی باگ حق میدم بهم حتی نگاهم نکنه ???? بعد بانکیس اومد رفتیم خونه خودمون خیلی دلواپس...... (پارت های اینده)
از زبان استاد فو قدیمی
خیلی نگران بودم چون کت نوار برای دومین بار شرور شد و اونم بخاطر عشق بینشون تبدیل شدم و به بانکیس زنگ زدم جواب داد گفت نبردو با قهرمانای اینده بردیم گفتم میتونی کت نوار و لیدی باگ حال رو برام بیاری گفت چرا گفتم تو کتاب معجزه گر ها یک ورد هست که حافظرو بیرون میاره و هر چفدرشو بخای پاک میکنی و چیز دیگه ای میزاری جای اون حافظه اگه اونا هویت هم رو ندونن به نفع شون هست راستی ارباب شرارت چی شد؟ بانکیس گفت شکیتش دادیم اما معجزه گر گم شد گفتم دوبا ه با ارباب شرارت یاکه با یت ادم خوب روبرو میشیم گفت درست میگید استاد من برم لیدی باگ کت نوار رو بیارم گفتم برو وقتی اوردشون بهشون گفتم لیدی باگ با اینکه خیلی ناراحت بود به روی خودش نیاورد اما کت میگفت چرا اخه چرا بعد اینهمه سختی چرا باید اینجوری بشه یهو بغضش ترکیدو اشکاش سرازیر شد مرینت یکم ارومش و خوابش برد خودشم کنارش خوابید من هویتشونو پاک کردم و بانکیس برگردوندشون به خونه تا پدر مادرا شک نکنن
از زبان مرینت
خیلی خسته بودم و ناراحت روی سر ادرین برای اخرین بار خوابیدم وقتی بیدار شدم (اینجا حافظش پاک شده) یک نفر شرور شده بود ایندفه مس روز اول اکوما ها اومدن بیرون چهرهی یه دخترو نشون میداد گفت من ارباب تاریکی هستم بترسید چون من صد برابر از ارباب شرارت بی رحم ترم ??????
اینم اخر پارت نظرات فراموش نشه
بای بای ?ـ
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
سلام عزیزم عالی بود??اگر خواستی بیا رمان منم بخون و اگر نظراتش بیشتر نشه ممکنه ادامه ندم???
سلام لطفا پارت بعد رو زودتر بذار در ضمن بذار امیلی مرده بمونه تا گابریل و ناتالی بهم برسن ممنون