جیکوب:هی داری چیکار میکنی؟ چشماتو باز کن.... مرد: خیلی ببخشید... و به راهش ادامه داد...جیکوب داشت خرید هاش رو از روی زمین جمع میکرد... جیکوب دید که کره بادم زمینی اش توی کوچه افتاده و رفت تا اون رو برداره...وقتی جیکوب کره بادوم زمینی رو برداشت و وقتی داشت از کوچه میرفت یک مرد با هودی سیاه گفت: وایسا ببینم کجا داری میری..جیکوب به اون نگاه کرد و دید یه اسلحه همراه خودش داره...مرد گفت:هرچی پول داری بده وگرنه کارت تمومه...جیکوب کره بادوم زمینی رو پرت کرد طرف مرد و خواست اسلحه مرد رو بگیره جیکوب اسلحه رو از دست مرد گرفت مرد چاقوی خودش رو از جیبش در آورد و خواست به جیکوب حمله کنه که جیکوب بهش شلیک کرد...... این داستان ادامه دارد.
این چی بود😐😑😐😑😐😑
کره بادوم زمینی؟ خدایی؟
چی بنویسم؟... شکلات خوبه؟😂
محتوای اضافی بود
قشنگ بود ادامشم بذار🌹🌹🌹
انتظار اخرش نداشتم 😳😳😳😳😳😳 بزار
ممنونم..حتما..