امیدوارم خوشتون بیاد...اگه دوست داشتید لایک کنید و دنبال کنید....
داستان در کالیفرنیا آمریکا اتفاق میفته...جایی که یه مرد ۲۸ ساله به اسم جیکوب توی آپارتمانش که روی کاناپه اش نشسته و دارد به سقف آپارتمانش زل می زند.....
جیکوب بعضی اوقات احساس غمی رو میکرد که بدنش رو فلج میکرد....انگار غمی که داشت اون رو بسیار درگیر به فکر میکرد...جیکوب مرد بی اعصابی بود...اما همیشه خودش رو کنترل میکرد....
جیکوب کار ساده ای داشت یه حسابدار بود....اما جیکوب همیشه یه رویا اینو داشت که یه شغلی به دست بیاره که کلی پول بدست بیاره....
جیکوب بعد از اینکه به سقف نگاه کرد رفت در تخت خوابش....و زود به خواب رفت...
صبح جیکوب بلند شد و گفت:...بازم یه روز دیگه اوه مرد چرا روز به روز زندگی سخت تر میشه؟....بهتره برم دوش بگیرم....جیکوب رفت دوش گرفت و لباس های تمیز پوشید و رفت سرکار....
بعد از اینکه زمان کار جیکوب تموم شد... رئیس او یعنی آقای مایک به جیکوب گفت:...جیکوب کارت امروز خیلی خوب بود...بیا اینو بگیر... جیکوب: ممنون..این چیه؟.... آقای مایک:حقوقت هست... یادت رفته؟... جیکوب:نه آخه ميدونيد این روزا سرم شلوغه.. یادم رفته بود...
جیکوب در راه خونش به فروشگاه رفت و خرید کرد....بعد جیکوب به راه خونش ادامه داد... وقتی داشت جیکوب به راه خونه اش قدم میزد یک مرد داشت می دوید و به جیکوب خورد....
جیکوب:هی داری چیکار میکنی؟ چشماتو باز کن.... مرد: خیلی ببخشید... و به راهش ادامه داد...جیکوب داشت خرید هاش رو از روی زمین جمع میکرد... جیکوب دید که کره بادم زمینی اش توی کوچه افتاده و رفت تا اون رو برداره...وقتی جیکوب کره بادوم زمینی رو برداشت و وقتی داشت از کوچه میرفت یک مرد با هودی سیاه گفت: وایسا ببینم کجا داری میری..جیکوب به اون نگاه کرد و دید یه اسلحه همراه خودش داره...مرد گفت:هرچی پول داری بده وگرنه کارت تمومه...جیکوب کره بادوم زمینی رو پرت کرد طرف مرد و خواست اسلحه مرد رو بگیره جیکوب اسلحه رو از دست مرد گرفت مرد چاقوی خودش رو از جیبش در آورد و خواست به جیکوب حمله کنه که جیکوب بهش شلیک کرد...... این داستان ادامه دارد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
  
 
 
این چی بود😐😑😐😑😐😑
کره بادوم زمینی؟ خدایی؟
چی بنویسم؟... شکلات خوبه؟😂
محتوای اضافی بود
قشنگ بود ادامشم بذار🌹🌹🌹
انتظار اخرش نداشتم 😳😳😳😳😳😳 بزار
ممنونم..حتما..