
سلام لطفا حمایت کنید این اولین رمانی هست که مینویسم
از زبان لاریسا : جیغغغغ... دراکو در اتاقو باز کرد و پرید تو...دراکو : چی شده کی مرده ؟؟؟ ... لاریسا : کسی نمرده احمق جون نامه ی هاگوارتز برام اومده... دراکو : خب اینکه چیزی نیست برای منم اومده زود باش بیا ناهار تا سهم غذاتو نخوردم... لاریسا : هییی... یه کتاب به سمت دراکو پرت کردم اما قبل اینکه به دراکو بخوره دراکو از اتاق رفت بیرون و در بست منم نامه رو گذاشتم روی میز رفتم طبقه ی پایین
از زبان جین : اگه فقط یه بار دیگه خواهرم نامه ی هاگوارتزمو پاره کنه آتیشش میزنم تا حالا صدبار برام نامه اومده اما همشون توسط جونگی ( خواهرم) پاره شد آخرین نامه ای که امروز اومد رو خوندم مطمئنن مک گونگالم انقدر برام نامه نوشته دستش شکسته 😐 داشتم نامه رو میخوندم که دوباره یه مزاحم به اسم جونگی باعث شد نامه رو تا نصف بخونم تا نامه رو دید دویید سمتم منم فرار کردم حالا هی موش بدو گربه تو رو نگیره جین بدو جونگی بدو ( همینطوری بدو بدو تا جین شکست میخوره باید مک گونگال یه نامه ی دیگه بنویسه 😐)
از زبان کلی : از خواب بیدار شدم کنار تختم روی میز یه نامه بود که روش یه آرمی که تا حالا ندیده بودم بود با یه کاغذ تا شده که امضای مامانم روش بود اول نامه ی مامانم رو باز کردم : شرح نامه : کلی عزیزم لطفا نامه ای که روی میز هست رو بخون و بدون که همه ی چیزهایی که در نامه هست واقعیه من تا بحال اینو بهت نگفتم اما حالا وقتش شده تو باید به مدرسه ی هاگوارتز بری و شاید دیگه من هم ندیدی
ادامه از زبان کلی : منظور مامانم از اینکه دیگه من هم نبینی چی بود؟؟ اون یکی نامه رو باز کردم و خوندم قشنگ معلومه یکی از شوخی های مامانمه بلند داد زدم : مامان شوخی خوبی بود... اما صدایی از مامانم نیومد صدای در رو شنیدم رفتم در رو باز کنم فکر کنم مامانمه وقتی در رو باز کردم ......
از زبان هری : با مردی که اسمش هاگرید بود و قرار بود باهاش به هاگوارتز برم به سمت یه خونه ی کوچیک اما قشنگ رفتیم در رو زدیم یه دختر خیلی کیوت در رو باز کرد... دختره : شما؟؟ ( نویسنده: بی ادب اول سلام کن.. کلی : 😑) هاگرید : سلام تو باید کلی ریدل باشی من هاگریدم نگهبان هاگوارتز... کلی : آره حتما مامانم تو رو برای اون شوخی مدرسه ی جادوگری اجیر کرده.... هاگرید : چی ببین دختر جون من مامانت رو از وقتی بچه بود میشناختم اون اصلا اهل شوخی نبود بچه ی جدی و منطقی ای بود... کلی : ببخشیدا ولی مامانی که من میشناسم خیلی شوخ طبع و گرمه... هاگرید : خب ببین من نمیدونم مامانت باهات چجوریه بیا بریم هاگوارتز... کلی : چجوری بریم جایی که وجود نداره... هاگرید : هم جادو وجود داره هم هاگوارتز ... کلی : اگه راست میگی یه جادو کن... هاگرید چترش رو به سمت کلی گرفت و بعد چند دقیقه کلی تبدیل به یه گربه ی نارنجیو سفید شد... هاگرید : هری میتونی این گربه رو به عنوان حیوون خونگیت نگه داری...( نویسنده : اعصاب هاگرید خط خطیه 😐🖐) هری : ولی این یه دختره... هاگرید : وقتی رسیدیم دوباره تبدیل به خودش میشه ولی نباید به کسی بگی... هری : باشه

از زبان لاریسا : قرار بود با نارسیسا و لوسیوس و دراکو بریم به کوچه ی دیاگون... من داشتم آماده میشدم لباسم رو پوشیدم ( عکس بالا) دراکو دست لوسیوس و رو گرفت من هم دست نارسیسا بعد غیب و ظاهر شدیم به کوچه ی دیاگون
ممنون که خوندید لطفا تا آخر تست برید که ثبت بشه
آنچه خواهید دید : دراکو : خانواده ی هو، چطور میتونی با خائن به اصل و نسب ها دوست بشی ... کلاه : شجاعت زیادی در تو میبینم.... لاریسا : کارت اصلا درست نبود
قسمت بعدی رو امشب یا فردا میزارم
خداحافظ پاترهد عزیز
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بود 🥺✨
چالش:لاریسا
مرسی آجی
عالی بود
بدبخت جین 😅
چالش : امم نمدونم یا جین یا کلی
مرسی آجی
بینظر بود
ممنون
کلی رو خیلی دوست دارم
راستی برو به تستام سر بزن
عالیه
ممنون کیوتی 💚💚
تستات رو انجام میدم همین الانم یه کامنت رو نوشتم تو یکی از تستات داره بررسی میشه
عالی بود
چالش : لاریسا
ممنون کیوتی 💚💚