تک پارت کوکی

وقتی توی چشماش نگاه کردم یه مظلومیتی توش بود که نتونستم شیرموزو بخورم و بهش دادم 😂 کوک: مررررسی (/ت: خوب حالا لوس نشو |: 😂 ساعت ۲ شب بود دیگه از کوک خدافظی کردم و رفتم خونه ____ فردا _____ وقتی رفتم توی اتاق گریم همه یه جور عصبانی بودن وقتی منو دیدن برگشتن رو به من

دیدم جونگ کوک داره به سرعت میاد سمتم من تا اومدم بگم سلام یهو افتادم زمین و نفهمیدم چی شد سمت چپ صورتم خیلی بد درد می کرد یهویی بغضم گرفت و شروع کردم ریز ریز گریه کردن کوک: تو بودی دیشب توی خیابون کیف مین هو وا رو زدی ؟! (با داد گفت ) (/ت : م..ن م.ن من نبودم. م.ن خ.وو‌ ن ه بودم

کوک : چرت نگو مین هو وا خودش گفت صورت تورو دید (/ت : م..ن ن.بو..دم و سریع از جام بلند شدم و دویدم سمت اتاق ته راهرو که خالی بود و نشستم پشت در و گریه کردم

راوی: گوشی کوک‌ زنگ خورد کوک: الو ؟ آشنا: قربان اونی که کیف مین هو وا رو زده بود و دست گری کردیم اون یه پسره که خیلی جوونه متاسفانه اون دزد (/ت نبود کوک خشکش زد یاد صحنه ی سیلی افتاد که فهمید بی دلیل چه غلطی کرده گوشی رو قطع کرد و اومد سمت اتاقی من بودم در زد (/ت :کیه؟

جونگ کوک : درو باز می کنی لطفا ؟(/ت: ...... آروم درو باز کردم و موهامو ریخته بودم جلوی صورتم تا صورتمو نبینه اومدم از کنارش رد بشم که یهو دستمو کشید و رفتم توی بغلش گریم گرفت می خواستم بلند گریه کنم اما لبامو گاز گرفتم تا چیزی نشنوه کوک منو رو به خودش کرد در حالی که سرم پایین بود موهامو کنار زد و با دستش صورتمو آورد بالا وقتی قیافمو دید خشکش زد قشنگ جای دستش روی صورتم بود یهو ازم فاصله گرفت دستاش همینجوری داشت میلرزید

اومد جلو و بغلم کرد یه چند دقیقه ای توی بغلش آروم گریه کردم منو با دستاش از خودش فاصله داد و اومد جلو صورتشو نزدیک صورتم کرد یهو قلبم شروع به تپش شدید کرد اون ...

اون لباشو‌ گذاشت روی لبام خشکم زده بود آروم دستام بدون اراده ی من دور کمرش حلقه شدن جونگ کوک دستاش روی صورتم بود قلبم شدید میتپید ....

پایان لاک نکنی می گم پی دی نیم گازت بگیره ها😂😂